۱۳۸۶ فروردین ۱۶, پنجشنبه

محبت در تعلیم وتربیت

دكـتـركـارل دربـاره شـرايط معلم مى گويد:
وظيفه چنين معلمى آن است كه موجودات كاملى بـه وجـود بـيـاورد با ادب و تملك نفس و ميزان كوشش ودرستى و حس جمالى و حس مذهبى و رسـوم دلـيرى و قهرمانى را بسط دهد و در عين حال , هميشه با پزشكان و استادان تربيت بدنى و پـرورش فـكرى و هنرمندان و روحانيان حقيقى و با اولياى شاگردان در تماس باشد و بالاخره اثر اين عوامل مختلف را چنان توجيه كند كه از هر كودكى ,موجود متعادلى ساخته شود.چنين معلمى , مدير حقيقى مدرسه است .
يكى از عوامل درونى رشد يا بسط شخصيت , اعتماد به نفس است .
بايد كودك مورد تربيت را متكى به شخصيت خود بار آورد.از طفيلى بار آمدن و انگل شدن او جلوگيرى كرد.آرى اعتماد به نفس , يكى از عواطف مهمى است كه به رشد شخصيت طفل , كمك مى كند.افـرادى كـه بـراى خـود ارزش و شخصيت قائلند و بر خويشتن تكيه دارند, كمتر دستخوش هوا و هوس مى شوند.
على (ع ) فرمود:من كرمت عليه نفسه , هانت علية شهواته , كسى كه روحش بزرگ باشد, شهوت ها و تمايلات درنظر او خوار است نقطه مقابل اعتماد به نفس , عقده حقارت يا حس خودكم بينى است .براى اين كه اعتماد به نفس در وجود طفل ريشه گيرد, بايد عواملى كه موجب سلب اعتماد به نفس مى شود و عقده حقارت را جانشين آن مى كند, ازميان برد.
عقده حقارت , يكى از عواطف مزاحمى است كه مانع رشد فكرى و روحى طفل مى شود و از بسط و تكامل شخصيت او جلوگيرى مى كند.معمولااطفالى كه دچار اين بيمارى خطرناك روحى هستند, از شركت در بازى هاى دسته جمعى , خوددارى مى كنند و در كنج عزلت و انزوامى خزند.
وظـيـفـه آمـوزگـاران و مربيان است كه با تهيه طرح هاى عاقلانه , آنها راتحت حمايت و هدايت خويش درآورند و از گوشه گيرى آنان جلوگيرى كنند, تا به تدريج طفل متكى به خويشتن شود و به ارزش استعدادهاى درونى خود پى برد و خود را موجودى حقير و ناتوان احساس نكند.برانگيختن عواملى كه طفل را وارد محيط همسالان كند, اگر چه بسيار مفيداست , لكن يك عيب هـم دارد و آن ايـن اسـت كـه چـنـيـن اطـفـالـى ممكن است به آموزگار يا هركسى كه راهنمايى آنـهـارابـه عـهـده گـرفـتـه اسـت , عـلاقه و دلبستگى شديد پيدا كنند و بدون آنها باز هم فلج و ناتوان باشند.بهترين راه اين است كه با هدايت و راهنمايى هاى عاقلانه , آنها راوارد ميدان مبارزه با حس حقارت كنند, بدون اين كه هميشه به دنبال آنهاباشند.
كـودكـانـى كـه دايم مورد سرزنش يا استهزاى بزرگ ترها يا همبازى ها قرار مى گيرند, يا اين كه همبازى ها از پذيرفتن آنها خوددارى مى كنند, در معرض چنين بيمارى خطرناكى هستند.اطفال كم استعداد, اطفالى كه گرفتار نقص عضوى هستند و حتى اطفالى كه در نام گذارى آنها دقـت كـافـى نـشده ونامهاى نامناسب و زشت براى آنهاانتخاب شده است , در معرض اين بيمارى خطرناك هستند.آيين مقدس اسلام به طور كلى از تمام رفتارها و كارهايى كه درخت شوم حس خودكم بينى را در بوستان وجود انسان بارور مى سازد, منع مى كند
قرآن كريم مى فرمايد: از يكديگر عيبجويى مكنيد و همديگر را به لقب هاى زشت مخوانيد! مـردمى كه دچار عيب و نقص بدنى هستند, عقده حقارت , آنها را به شدت تهديد مى كند, از اين رو پيامبر عالى قدر اسلامر فرمود: به مجذومان و مصيبت ديدگان نگاه طولانى مكنيد, زيرا اين كار, آنهارا محزون مى سازد .
به هرحال , اطفالى كه از همسالان خود, نيروى فكرى يا بدنى بيشترى دارند, در عين اين كه ممكن اسـت در ميان همسالان و احيانا بزرگسالان ,محبوبيت خاصى پيدا كنند, گاهى هم بر اثر همين بـرتـرى , مـورد قـبول آنها قرارنمى گيرند و چون رشد عقلى و اجتماعى آنها از اطفال بزرگ تر از خـودنـيز كمتراست , در آن دسته هم پذيرفته نمى شوند, نتيجه , انزوا و تنهايى آنهاست و در نهايت عـقـده حـقارت آنها را تهديد مى كند, چنانكه ممكن است گرفتار خودخواهى و خودستايى شوند,
مربى مى تواند با راهنمايى صحيح , آنها را از هرنوع خطر احتمالى حفظ كند.بـهـتـريـن راه بـراى پرورش اعتماد به نفس اين است كه اطفال را با مشكلاتى كه با وضع فكرى و جسمى آنها مناسب است , مواجه سازيم , سپس آنها رابه طور مستقيم يا غير مستقيم مورد حمايت قراردهيم تا موفق شوند.چـنين كارى سبب مى شود كه آنها به استعدادهاى نهفته خويش پى برند و در راه كشف اين منبع خداداد, به كوشش بپردازند.اگـر كـارهـايـى كـه فـوق قدرت آنهاست , بر آنها تحميل كنيم , آن گاه شكست آنها را به رخشان بكشيم و از تهديدو ملامت و تنبيه و خشونت خوددارى نكنيم , ضربه مهلكى بر پيكر شخصيت آنها وارد كرده ايم .يـكـى از اشتباهات پدران و مادران و برخى از معلمان اين است كه كودكان كم استعدادى را كه در درس خود ضعيف هستند و احيانا رفوزه يا تجديدمى شوند, مورد ملامت و انتقاد قرار مى دهند.اين كار آنها را دچار عقده حقارت خواهدكرد.بـهـتـر است در اين موارد به تقويت روحى آنها بپردازيم و با دادن كمك هاى درسى و غير درسى , عـقـب افـتـادگـى آنها را جبران كنيم , وانگهى همه مردم ,براى همه كارها با يك استعداد آفريده نشده اند.
علل پيدايش و نيرومندى عقده حقارت .ترس , يكى از علل عمده پيدايش عقده حقارت است .كـسانى كه مى ترسند مورد استهزا و انتقاد قرارگيرند و آنهايى كه مى ترسند, در درس , مسابقه و كار, شكست بخورند, نمى توانند متكى به خويش باشند.ايـنـهـا هـمـيـشـه حـس تسليم را در خود مى پرورانند, يعنى از مقاصد عالى خويش صرف نظر و عقب نشينى مى كنند.
روان شـنـاسان مى گويند:عادت به انصراف يا ابراز عدم لياقت و توانايى , اغلب در شخص , احساس حقارت , بى ارزشى و معصيت , به وجود مى آوردو اگر اين رفتار ادامه يابد, محققا درتصميم و رفتار عمومى شخص , منعكس مى گردد.رفـتـارى كـه دلالـت مـى كند كه نمى شود كارى كرد و يا فقط اگر خدا بخواهد مى توان به جايى رسيد و يا بشر اصولا گناهكاراست ! حالاتى است بسيارسقيم و مضر, زيرا به جاى مثبت بودن , حس تسليم را در آدمى مى پروراند.تـسـلـيـم و نفى وجود براى كسانى كه مى توان آنها را قهرمانان ستم كشيده نام گذاشت , موجب مـوفـقـيـت مـى شود, زيرا اين قبيل افراد براى كسب حيثيت وجلب موافقت وقبول اجتماعى , به خضوع و خشوع و فروتنى بسيار شديد متوسل مى شوند . اطـمـيـنان خاطر, يكى از عوامل مهم اعتماد به نفس است , بنابراين اگر كودكى اطمينان خاطر نـدارد و خود را بى يار و ياور و بى پناه مى بيند, بر اثرمحروميت هاى خانوادگى ـكه احيانا ناشى از ظـلـم و تـجـاوز طـبـقـه مرفه اجتماع نسبت به طبقه محروم است ـراه پيشرفت را بر روى خود مـسدودمى بيند و خود را در ميان زنجير محدوديت ها و محروميت ها اسير و دست و پا بسته حس مى كند و دچار عقده حقارت مى شود.هـمـيـن عـدم اطمينان خاطر در محيط آموزشگاه , ممكن است بر اثر توجه متصديان , به گروهى خـاص و غفلت و عدم توجه به گروهى ديگر, پيدا شودو طفل را به اين تصور بكشاند كه او موجود حقير و ناتوانى است و بنابراين قابل و لايق اين كه همطراز ديگران قرارگيرد, نيست .اصـطلاحاتى از قبيل : حقير سراپا تقصير, احقر, عبد ذليل , چاكر خانه زاد, غلام خانه زاد و..... ناشى از هـمين تبعيض ها و عدم اطمينان خاطر و اسلحه تيز قهرمانان ستم كشيده است ! پدران و مادرانى كه به طفل خود محبت فوق العاده مى كنند و آموزگارانى كه درس هاى بسيار سهل و تمرين هاى آسان به شاگردان مى دهند, اطفال را به اين تصور مى كشانند كه آنها انسان هايى طفيلى هستند و شايسته انجام كارهاى مهم و دشوار نخواهندبود.لزوم يا عدم لزوم مواجهه با شكست , يكى از مباحثى است كه ميان روان شناسان مطرح است .هـركـودك حـق دارد كـه در خـانـه و مـدرسه به او كمك شود تا موفق شود و اعتماد به نفس پيدا كـنـد,لكن در مورد كودكان دبيرستانى برخى از شكست هامفيد است , بخصوص اگر بتوانند رمز شـكـسـت خـود را دريـابـنـد و در صدد پيداكردن راه چاره برآيند, زيرا تنها استعداد و نيرو براى موفقيت كافى نيست , بلكه پشتكار, دقت , بررسى و تجربه نيز لازم است.تازه اين كوشش هاى پى گير و در عين حال خسته كننده , نه براى اين است كه انسان هاى واقعى و شـريـف تـحـويل اجتماع داده شود, بلكه صرفا به منظوراين است كه از نظر نمره هاى درسى عقب نمانند و كارنامه قبولى خود را دريافت دارند.اما افسوس !فى الحال ما در دنيايى به سرمى بريم كه براى زندگى مساعدنيست .در محيطى كه با احتياجات حقيقى جسم و جان ما تطابق نيافته است .در ديـده مردم امروزى , راستگويى , وفادارى به قول و كار شرافتمندانه و خيانت نكردن به ديگران , مسخره مى آيد.مـعـلـمـان و استادان توجه نمى كنند كه حس شرافت و حس اخلاق , خيلى مهم تر از موفقيت در امتحانات و كنكورهاست .شاگردان نيز در اين عدم توجه شريكند..
معلم بايد احساس مسئوليت كند و بداند كه سرنوشت افرادى كه به زودى وارد جامعه خواهند شد, بـه دسـت اوسـپـرده شده است و بايد تا آن جا كه ممكن است , آنها را براى اين زندگى آماده كند و بـكـوشد تا براى جامعه , انسان واقعى بسازد, نه گرگان و درنده خويان آدم نمايى كه به هيچ وجه نـشـودآنـهـا را انـسـان نـاميد و در حالى كه ظاهرى آراسته و جالب توجه دارند باطنى مخوف و وحـشـتناك داشته , منافق و رياكار, مردم فريب و نيرنگ باز,دروغگو و دزد, غارتگر و هتاك , خيره سر و نابكار وبباشند.معلم بايد مانند سربازى فداكار, در راه خدمت به انسانها ـانسان هايى كه به كمك تربيت به اوج ترقى و تعالى مى رسند و بر اثر غفلت و بى توجهى درحضيض پستى و نابخردى سقوط مى كنند ـبكوشد و با از خود گذشتگى از اين رهگذر, طرفى ببندد.
معلم بايد مانند يك پزشك , نبض يكايك نوآموزان را در دست داشته باشد و در راه ريشه كن ساختن صـفات زشت آنها ـكه از هربيمارى ,خطرناك تر و وحشتناك تر است ـاز جان و دل بكوشد و صفات عالى انسانى را در نهادشان پرورش داده , شاگردان را به گوهر هنر و فضيلت بيارايد.
مـعـلـم , زمامدار مستبد,خود سر و مطلق العنان كلاس نيست , تا نوآموزان كوركورانه از او پيروى كنند, بلكه پدرى مهربان و دلسوز و پيشوايى روحانى و عالى قدر است كه حس احترام نوآموزان را بـه خـود جـلـب مـى نـمايد و با احترام متقابل و راهنمايى هاى عاقلانه و عالمانه , آنها را به شاهراه سعادت رسانيده , از پرتگاه سقوط و انحراف حفظ مى كند.
بـديـهـى اسـت كه اگر معلم بخواهد تمام وظايف خطير خود را به شاگردان از راه خطابه و پند و انـدرزعملى كند و از اين راه , دور نماى آينده اى روشن و اميدبخش را در برابر چشمان آنها نمايان سازد شايد كمتر بتواند به نتيجه رسيده , موفقيتى كسب كند.معلم بايد سمبل فضيلت باشد و شاگردان به حد كافى به او ايمان داشته , معتقد باشند كه او مظهر صـفـات پسنديده و عالى انسانى است و از هرگونه بى نظمى و عيب اخلاقى منزه است و هر پند و انـدرزى كـه بـه آنـهـا مى دهد, در درجه اول خودش به آن عمل مى كندو واعظ غير متعظ و عالم بى عمل نيست .مـعـلـم اگـر حـايز چنين شرايطى باشد, شاگردان به او تاسى جسته مى كوشند از كارهاى نيك واخلاق پسنديده و خداپسندانه او پيروى كنند و نسخه وجود خود را برابر با اصل وجود او گردانند.نكته اساسى .نكته اى كه تاكنون به آن اشاره نشده است و علماى تعليم و تربيت از آن غفلت دارند, موضوع ايمان است .بـدون ترديد هر بشرى به پناهگاه روحى احتياج دارد,تا در پناه آن به روان خود آرامش بخشيده , از نگرانى ها, نوميدى ها, دلهره ها, اضطراب ها,تشويش ها و حتى خودكشى ها رهايى پيدا كند.ايمان به مبد و معاد به انسان آرامش روحى مى بخشد و اورا در برابر شكست ها و حوادث خردكننده , اميدوار مى سازد و راه پيروزى و سربلندى رابه روى او مى گشايد.وظيفه معلم است كه ـعملادرس ايمان را به نوآموزان بدهد و آنها را از عقايد پوچ و خرافى و بى بند و بـارى و بـى ايـمـانى دور سازد, تا در آينده دچارشرارت , دزدى , چاپلوسى , خودفروشى , خيانت , نوميدى وب نگردند و از پناهگاه روحى برخوردار باشند و همه جا براى جامعه خود خدمتگزارى امين و دلسوز بوده , خدا را حاكم بر كردار, گفتار و پندار خود بدانند.تـصديق مى كنيد كه بسيارى از بى عفتى ها, عربده كشى ها, چاقوكشى ها, دزدى ها, خيانت كارى ها معلول نبودن روح ايمان يا ضعف ايمان در جامعه است .چـرا نـبـايـد از تـيـغه فسادناپذير عدالت آسمانى , براى استقرار اصول اخلاقى و شرف و فضيلت و آدمـيـت استفاده كرد؟ و بهتر و مفيدتر اين كه ,اين كاراز دبستان ها و دبيرستان ها به دست معلمان وظيفه شناس و خداترس آغاز شود.
منابع :
1 - بحار الانوار, ج104 ,ص 95,سفين;127;رذچ&البحار,ج2 ,ص 684.
2- تحريم (66)آيه 6.
3- الـمـيرزا محمد المشهدى , كنزالدقائق چاپ موسس;127;رذچ& النشر الاسلامى , ج10 , ص 513 به نقل از كافى , ج5 , ص 62.
4- همان , به نقل از تفسير على بن ابراهيم , ج2 , ص 377.
5- راه ورسم زندگى , ص 99و100.

هیچ نظری موجود نیست: