۱۳۸۶ فروردین ۲۳, پنجشنبه

"از دخالت ناشیانه در تربیت باز ایستیم "

«اگر می توانستیم هیچ اقدامی نکنیم چقدر به تربیت فرزندان کمک می کردیم » ، اگر می توانستیم از تربیت کردن ناشیانه خودداری ورزیم چقدر به تربیت شدن کودکان کمک می نمودیم . اگر می دانستیم که رها کردن جراحت های روانی کودک بجای دستکاری های ناشیانه چقدر به بهبود جراحات وارده کمک می کند دست از درمان آسیب زا بر می داشتیم .
اگر می توانستیم اندکی نسبت به مسئولیت فردی فرزندانمان بی تفاوت باشیم ! چقدر به پرورش حس مسئولیت و رفع بی تفاوتی آنها کمک می نمودیم . اگر می توانستیم به جای آنها تصمیم نگیریم ، به جای آنها انتخاب نکنیم ، به جای آنها ارزش گذاری نکنیم چقدر به استقلال تصمیم گیری و اصالت درونی شدن ارزشها کمک می کردیم . اگر می توانستیم در محبت کردن معتدل باشیم چقدر به جدیت فرزندانمان کمک می نمودیم . اگر می توانستیم کودکان را در رنج و تلاش و زحمت قرار دهیم چقدر به خودسازی ، خودکفایتی و خودیابی آنها کمک می نمودیم . اگر می توانستیم طعم آزادگی و قناعت را در نداری و محرومیت مصلحتی به آنان بچشانیم چقدر به فضیلت سیری و مناعت طبع آنها کمک می نمودیم .
اگر میدانستیم که نصیحت کردن ، تربیت کردن نیست و اگر میدانستیم آموزش دادن دین ، تربیت دینی نیست و اگرمی دانستیم عادت دادن ، ایجاد اخلاق درونی شده نیست و اگر می دانستیم یاددادن ، تعلیم دادن نیست و اگر می دانستیم پاسخ دادن ، قانع کردن نیست ، و اگر می دانستیم نوازش کردن ، محبت کردن نیست و اگرمی دانستیم احترام گذاشتن ، ترحم کردن نیست و اگر می دانستیم تعظیم کردن ، تکریم کردن نیست و اگرمی دانستیم و ...... چقدر به تربیت کمک می نمودیم .
اگر می دانستیم زیبایی دوستی ، زینت دوستی نیست . آراسته گشتن ، لباس به رسم روز پوشیدن نیست . دانش آموختن ، اخذ گواهینامه دانشگاهی نیست . پرهیزگار بودن ، گریز نمودن از صحنه نیست . منعم بودن ، پولدار بودن نیست . دلبسته بودن ، برده بودن نیست . پای بندی به وظیفه ، تسلیم بودن به فرمان دیگری نیست . مردم خواه بودن ، مردم داری نیست . مصمم بودن ، لجوج بودن نیست . موقر بودن ، تکبر نمودن نیست . احترام گذاشتن به خود ، افاده نمودن به دیگران نیست . اندیشمند بودن ، عقیده به عاریت گرفتن نیست . خیال پردازی ، خرافه باوری نیست . به عدالت رفتار کردن ، تلافی نمودن نیست . انضباط داشتن ، افسار به گردن کردن نیست . و..... چقدر به تربیت شدنمان کمک می کردیم .
اگر می دانستیم قانون تربیت در درون طبیعت انسان به ودیعه نهاده شده است از قانون تراشی بیرونی خودداری می کردیم . اگر می دانستیم تربیت واقعی ، امری درونی ، شخصی ، فاعلی و خودانگیخته است از تربیت بیرونی ، انفعالی و دگر انگیخته پرهیز می کردیم
اگر می دانستیم که تبلیغ بدون ترغیب ضد تبلیغ است از تبلیغات صوری دست بر می داشتیم .
اگر می دانستیم که تکرار پیام ، تحکیم بخشیدن بدان نیست و تسریع نمودن در تربیت سریع رسیدن به هدف نیست قطعا بگونه ای دیگر رفتار می کردیم .
اگر می دانستیم درصد عظیمی از ناهنجاریها ، کجرویها ، لجاجت ها ، نافرمانی ها ، بزهکاریها ، و اختلالات عاطفی کودکان و نوجوانان ناشی از اقدامات تربیتی با نیات تربیتی و به اصطلاح اصلاحات رفتاری ماست دست از اینگونه اصلاحات و اقدامات تربیتی برمی داشتیم .
اگر می دانستیم تربیت کردن ، وابسته کردن نیست ، تسلیم نمودن نیست ، اهلی کردن نیست ، دست پرورده سازی نیست ، رام کردن نیست ، بلکه برعکس تربیت کردن ، « فتح مداوم» است ، خودیابی دائمی است ، خودرهبری ، خودگردانی و خودشناسی مستمر است ، از آسیب رسانی به شخصیت کودک پرهیز می نمودیم .
اگر می دانستیم دینی کردن ، دینی شدن نیست ، نقش دادن ، نقش پذیری نیست ، الگو دادن، الگو پذیری نیست. آموزش دادن ، باوراندن نیست . شناخت دادن ، ایجاد معرفت نیست . فعال کردن ، لولیدن نیست . و معتقد کردن ، تبلیغ کردن نیست .بدون تردید از قیم بودن باز می ایستادیم .
اگر می دانستیم که یاد دادن مانع « یادگرفتن» است ، هیچگاه به طور صوری یاد نمی دادیم .
اگر می دانستیم که ندانسته ها چقدر از دانسته ها برای کودک مفیدتر است هیچگاه ذهن دانش آموزان را انبار دانش و اطلاعات وارداتی نمی کردیم .
اگر می دانستیم که دست یابی به مجهول مهمتر از دست یافتن به معلوم است چقدر به پرورش فکر کودک کمک می کردیم .
اگر می دانستیم که هدف تربیت ، «عشق به حقیقت » است تا فرد خود به کشف حقیقت دست یابد از ارائه مستقیم حقایق به بچه ها خودداری می کردیم .
اگر می دانستیم که کودک از چیزی تبعیت می کند که در تراز رغبت فطری اوست .همه چیز را بر کانون رغبت او سوار می کردیم و نه بر کانون رغبت و خواسته خود .
اگر می دانستیم که کودک تنها از کسانی تبعیت میکند که مورد احترام اوست ، آموزش قوانین و ارزش ها را در قالب محبت و احترام یاد می دادیم .
اگر می دانستیم که آدمی عاشق آن چیزی است که ندیده است متربی را در عطش دائمی نگه می داشتیم تا خود به دنبال حقیقت تشنه وار بگردد .
اگر می دانستیم که اثر یک«نما» و یک« نگاه» در تربیت گویاتر از هزاران برنامه و پیام و کتاب و ... است تربیت نمادی را جایگزین تربیت کلامی می کردیم .
و بالاخره اگر می دانستیم که تربیت متربی در عامل بودن مربی خلاصه می شود از اقدامات ، برنامه ها ، نصیحت ها و قالب ریزیهای صوری تربیتی پرهیز می کردیم و
به این عبارت اقتدا می کردیم که :
« دو صد گفته چون نیم کردار نیست »
و از این گفته « هلوسیوس » به هراس می افتادیم که :
« کودکان نادان به دنیا می آیند نه ابله ، اما آنان به واسطه تربیت ما بزرگسالان به بلاهت کشانیده می شوند . »
و با بصیرتی عمیق تر و اعجابی حیرت آور دگر باره به حدیث زیبا وتکان دهنده می نگریستیم که :
« کسی که بدون بصیرت اقدام به عملی نماید به منزله ی پوینده ای است که هر قدر سریع تر حرکت کند از هدف دورتر می گردد .»
( اصول کافی ج 1 ص 54 )

هیچ نظری موجود نیست: