۱۳۸۵ اسفند ۱۳, یکشنبه

همچو درخت

ما و تو ای رفیق به گلزار زندگی
همچون درخت های پر از برگ سایه خیز مأوا گرفته ایم
این روزها که می گذرد با شتاب باد
برگیست کز نسیم برباد می رود
وز بادهای سخت پرآشوب روزگار
بر این درخت غمزده بیداد میرود
این برگ سبز بر تن او جاودانه نیست
روزی رسد که قامت این بینوا درخت از برگها تهیست ، وز تندبادها
جز دستهای لاغر و بی برگ شاخه ها هرگز نشانه نیست
ای دوست ، ای رفیق ، تا بر تن تو پیرهن سبز برگ هست
در سایه های خویش ، آسودگی به خاطر هر رهگذار بخش
پاییز پیش روست ، تا برگ تو ، به مرگ ، به یغما نرفته است
در سایه ای مهر ، برخستگان ، شکفتگی نوبهار بخش
سنگت اگر زنند ، بخشنده باش و همچو درختان میوه دار
بس میوه ها بر آنکه کند سنگسار بخش !
(از کتاب مرا صدا کن از مهدی سهیلی )

هیچ نظری موجود نیست: