۱۳۸۶ فروردین ۸, چهارشنبه

ادامه ی « آنرا برون انداز و از این پر شو »

می داند ریشه «آسایش » در متن دشواری ها نهفته است و لذت «حیات » در شدت بلاست ،
اما باز عافیت جویی و آسودگی را هدف خود قرار داده است .
می داند که هدف تربیت در خود تربیت نهفته است ، اما از بیرون در پی هدف تراشی های کلیشه ای است .
می داند که بدترین و خطرناکترین جهل ، اشباع دانش و غرق شدن در علم بدون عمل است ( العلم هوالحجاب الاکبر ) ،
اما باز دست از این جهل « معلوم نما » بر نمی دارد .
می داند که پایدارترین تعادل ها ، در ناپایدار ساختن آنهاست ،
باز در پی آن است که ذهن کودک را به طور دائمی در حال تعادل وسکون نگه دارد !
می داند که « فضیلت سیری » در «تحمل گرسنگی » است
و « مناعت طبع » در « قناعت روح » است
اما باز در پی سیر کردن و اشباع کردن است .
می داند که بزرگترین و رنج آورترین درد آدمی ، بی دردی است
اما باز به دنبال زندگی بی دردسر برای خود و فرزندانش می گردد .
می داند که بهترین و خلاق ترین لحظات باروری و اثربخش فرد اوقاتی است که در فراغت بسر می برد
و آزاد از همه اجبارها و فشارها و محدودیت های آسیب زا است .
اما باز سعی در پر کردن اوقات فراغت و رسمی کردن فعالیت ها و دیکته کردن سرگرمی های بی خاصیت دارد .
می داند که خوشبختی در اشیاء و امکانات و برخورداری ها نیست
بلکه در احساس و نگاه ما به زندگی ، اشیاء و امکانات است ،
اما باز سعی در یافتن خوشبختی از بیرون دارد.
می داند که زبان وجود ، زبان رفتار و زبان عمل ،
گویاتر ، نافذتر ، صادق تر ، ماندنی تر و زیباتر است
اما باز از گفتار و سخن پراکنی و نصیحت دست بر نمی دارد .
« آخر این چگونه دانشی باشد ؟ » پس آنرا برون انداز و از این پر شو !

هیچ نظری موجود نیست: