۱۳۸۶ خرداد ۲۳, چهارشنبه

شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد

منم که در ره دین ، دین خود ادا کردم
چنانچه خالق خود را ز خود رضا کردم
ز بس که به شوق شهادت علی علی گفتم
به پای عشق علی ، جان خود فدا کردم
به جرم گفتن حق سیلی از ستم خوردم
بدین طریق ، پدر بر تو اقتدا کردم
شعر از ژولیده نیشابوری

۱۳۸۶ اردیبهشت ۱۲, چهارشنبه

معلم عزیز ، روزت مبارک

امروز به مناسبت 12 اردیبهشت ، سالروز شهادت بزرگ معلم تاریخ استاد مرتضی مطهری ( ره ) که روز معلم نامگذاری شده است بچه های مدرسه ی ما برای معلمان خود به عنوان هدیه دو رکعت نماز سلامتی و شکر به جا آوردند که این بهترین هدیه برای یک معلم عاشق است .

عشق معلمی

تار و پود حیات را عشق رقم زده ، تکوین گلی در گلزار دلباختگی بوده و انسان قطره ای است از شبنم عشق .
حیات ما وقتی ارزش پیدا می کند و معنای واقعی خودش را می یابد که نفسهایمان ، فاتحان دریچه های هدف نهایی که همان قرب الهی است ، باشد . در غیر این صورت زندگی ما جان کندن و نفسهایمان مرگ تدریجی خواهند بود .
معلم آمده تا شقایق سرخ گلشن هستی گردد ، شقایقی که داغ درونش از هجر دوست نشأت گرفته و بس .
او آمده تا شهسوار پهندشت عشق و دوستی باشد ، عاشقی که شمع در مقابلش از شرم عرق بریزد و هیچ پروانه خوش بالی به خوبی او نتواند بال خویش را در آتش عشق ، نثار مقدم گرم معشوق سازد ، او آمده تا تشنه و پر امید به سوی آنکه قادر است مظروف جام خالی وی شود گام بردارد . گامی استوار و پرهیبت برای رسیدن به آنچه که هیبت نام شکوهمند عشق آفرین است . معلم آمده تا با رسیدن به آتش عشق و شعله ور شدن از آن حتی به رواق کهکشانها نور بدهد و مزین جهان گردد . او با همت و اراده باید راهی را آغاز کند که ابتدایش مرگ و انتهایش جاودانگی است ، راهی که سنگفرش آن سخت و ناهموار است . راهی پر خس و خار ، راهی که هر گامش با هزاران ترس امید ، سختی و مرارت و بالاخره تحمل و صبر یک عاشق پاکباخته همراه است .

۱۳۸۶ اردیبهشت ۴, سه‌شنبه

دو روی سکه

عشق به معنای هنر بودن با دیگران است .
مکاشفه به معنای هنر بودن با خود است .
هر دو دو روی یک سکه اند
Love means the art of being with others .
Meditation means the art of being with yourself .
Both are two aspects of the same coin .

۱۳۸۶ اردیبهشت ۲, یکشنبه

قدرشناسی

این کاملاً طبیعی است که انسان ها قدردانی و تشکر کردن را فراموش کنند اگر ما چنین انتظاری از آنان داشته باشیم، قلبمان خواهد شکست.
اگر می خواهیم شاد باشیم باید مواردی چون ناسپاسی و قدردانی را فراموش کنیم و باید سعی کنیم لذت بی حد و حساب خوبی و محبت کردن را تجربه کنیم.
پدر و مادرها ده ها هزار سال است که از ناسپاسی فرزندانشان شاکی هستند. حتی شاه لیر شکسپیر هم این طور فریاد می زند:
صاحب فرزندی ناسپاس بودن بیش از نیش یک مار دردناک و آزاردهنده است. اما اگر ما به فرزندانمان این را نیاموزیم چطور می توانیم از آنها انتظار سپاسگزاری داشته باشیم.
ناسپاسی امری طبیعی است. مانند علف های هرز و خودرو اما قدرشناسی و سپاسگزاری شبیه گل است نیاز به مراقبت و آبیاری دارد. باید مراقبت بشود و مورد محبت و توجه قرار بگیرد.
اگر فرزندان ما قدرشناسی را نمی شناسند چه کسی را باید سرزنش کنیم؟ اگر ما به آنها نیاموخته باشیم که باید در برابر محبت دیگران قدرشناس باشند و تشکر کنند چطور می توانیم از آنها انتظار این رفتار و انجام آن را داشته باشیم؟
و قانون سوم برای اینکه از ناسپاسی ها تحت تاثیر قرار نگیریم و ناراحت نشویم:
الف- به جای اینکه تحت تاثیر ناسپاسی قرار بگیریم و آزرده خاطر بشویم بهتر است برای روبرویی با آن آماده باشیم. و به خاطر بیاوریم که حضرت عیسی روزی 10 جذامی را شفا می داد اما فقط یک نفر از آنها از او تشکر کرده بود. چرا بیش از تشکری که از حضرت عیسی شده بود منتظر قدرشناسی هستیم؟
ب- فراموش نکنیم برای احساس شادمانی و خوشبختی مورد تقدیر و تشکر قرار گرفتن لازم نیست لذت صحبت کردن و چیزهایی را بخشیدن هم انسان را شادمان می کند.
ج- فراموش نکنیم قدرشناسی یک ویژگی و خصوصیت اکتسابی است. اگر می خواهیم فرزندانمان افراد قدرشناسی باشند باید این را به آنها بیاموزیم.

از کتاب خداحافظ نا امیدی ،سلام زندگی نوشته دیل کارنگی

۱۳۸۶ فروردین ۲۹, چهارشنبه

به امروز نگاه کن

امروز خوشبخت و شاد و موفق هستم . زندگی را دوست دارم از این به بعد زندگی هرچه که می خواهد برای من به همراه داشته باشد نخواهم ترسید ، می دانم دیگر از فردا نمی ترسم در زمان حال زندگی می کنم و می دانم که هر روز جدید برای انسان یک زندگی جدید است .
هرچقدر شاد و خوشبخت ، هرچقدر تنها کسی که امروز را بپذیرد ، به خودش اطمینان کند فردا هر چقدر هم که بد باشد می تواند به خود بگوید : من که امروز را زندگی کردم .
این جملات توسط هوراس شاعر رومی و 30 سال قبل از میلاد مسیح نگاشته شده است .
دانته می گوید : فراموش نکنید امروز مجدد متولد نخواهد شد زندگی با سرعت زیادی در جریان است ما با سرعتی حدود 19 مایل در ثانیه در فضا در حال حرکتیم . امروز با ارزش ترین چیزی است که داریم . چون تنها چیزی است که از داشتن آن اطمینان داریم .
لاول توماس هم چنین فلسفه ای دارد . از امروزی که خدا در اختیار ما گذاشته لذت ببریم و شاد باشیم .
سلام بر خورشیدی که تازه طلوع کرده
به امروز نگاه کن !
چون زندگی واقعی این است
تمام حقایق ما و واقعیت بودنمان در کوتاهی امروز خوابیده است
لذت بزرگ شدن
لذت حرکت
و درخشش زیبایی
دیروز عبارت از یک خواب بود
و فردا تنها یک خیال است
امروز را خوب زیستن
دیروز را خوابی شیرین و فردا را سرشار از امید می سازد
به همین دلیل یکبار دیگر به امروز نگاه کن
و به خورشیدی که طلوع کرده سلام کن .
از کتاب خداحافظ ناامیدی ، سلام زندگی نوشته دیل کارنگی

۱۳۸۶ فروردین ۲۸, سه‌شنبه

محبت

محبت عبارت است از لبخندی از بوستان چهره
اشکی از آبشار مژگان
و اندیشه ای از آسمان تیره ی هجر
تقدیم به آشفتگانی که دو روح را در یک پیکر و دو دل را در یک سینه می خواهند
وقتی به دنیا آمدم به من آموختند دوست بدار
و حال که با تمام وجود دوست می دارم
خواهند گفت : فراموش کن !
خواستم نقاش را نقشی کشد از زندگی
با قلم نقش حبابی بر سر دریا کشید
گفتم از پایان کار عاشقی نقشی بکش
نقش مجنون را دوان در دامن صحرا کشید

محبت از دیدگاه قرآن

و اين عشق است كه در آيات بسياري از قرآن ، با واژه " محبت " و احيانا " ود " يا " مودت " از آن ياد شده است . اين آيات در چند قسمت قرار گرفته اند : 1 - آياتي كه در وصف مؤمنان است و از دوستي و محبت عميق آنان نسبت به حضرت حق ، يا نسبت به مؤمنان سخن گفته است : و الذين آمنوا اشد حبا لله أ 2 : . 165 " آنان كه ايمان آورده اند در دوستي خدا سختترند " . و الذين تبوؤا الدار و الايمان من قبلهم يحبون من هاجر اليهمو لا يجدون في صدورهم حاجة مما اوتوا و يؤثرون علي انفسهم و لو كان بهم خصاصة . " و آنان كه پيش از مهاجران در خانه ( دار الهجرش ، خانه مسلمانان ) و در ايمان ( خانه روحي و معنوي مسلمانان ) جايگزين شده ، مهاجراني را كه به سوي ايشان مي آيند دوست دارند و در دل خودشان از آنچه به آنها داده شده است احساس ناراحتي نمي كنند و آنها را بر خويش مقدم مي دارند هر چند خود نيازمند بوده باشند " .
- آياتي كه از دوستي حضرت حق نسبت به مؤمنان سخن مي گويد : ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين . " خدا دوست دارد توبه كنندگان و پاكيزگان را " .
و الله يحب المحسنين . " خدا دوست دارد نيكوكاران را " . ان الله يحب المتقين . " خدا دوست دارد خود نگه داران را " .
و الله يحب المطهرين " خدا دوست دارد پاكيزگان را
" ان الله يحب المقسطين " خدا دوست دارد عدالت كنندگان را " .
3 - آياتي كه متضمن دوستيهاي دو طرفي و محبتهاي متبادل است :دوستي حضرت حق نسبت به مؤمنين و دوستي مؤمنان نسبت به حضرت حق و دوستي مؤمنين يكديگر را : قل ان كنتم تحبون الله فاتبعوني يحببكم الله و يغفر لكم ذنوبكم " بگو اگر دوست داريد خدا را ، از من پيروي كنيد تا خدا دوستتان بدارد و گناهانتان را برايتان ببخشايد " . فسوف يأتي الله بقوم يحبهم و يحبونه " خدا بياورد قومي را كه دوستشان دارد و آنها او را دوست دارند " .
محبت مؤمنان نسبت به يكديگر : ان الذين آمنوا و عملوا الصالحات سيجعل لهم الرحمن ودا " آنان كه ايمان آورده اند و شايسته ها انجام داده اندخداوند بخشايشگر برايشان دوستي قرار مي دهد " و جعل بينكم مودش و رحمة " در ميان شما با همسرانتان دوستي قرار داد و مهر افكند " .
و همين علاقه و محبت است كه ابراهيم براي ذريه اش خواست ،
و پيغمبر خاتم نيز به دستور خداوند براي خويشانش طلب كرد .
و آنچنانكه از روايات بر مي آيد ،روح و جوهر دين غير از محبت چيزي نيست .
جاذبه ودافعه علی (ع)-استادمطهری

۱۳۸۶ فروردین ۲۷, دوشنبه

تفاوتهای آموزش در گذشته و حال

در گذشته جهت آموزش Training را به کارمیبردند که به معنای آموزش دادن است و اکنون واژه Learning به کار برده میشود که به معنی آموزش گرفتن است. در آموزش سنتی چون مبنای کاردرآموزش دادن بوده است، در نتیجه آموزش به صورت اجبار، تنبیه و با زور انجام می شده است و درنهایت افت تحصیلی، چه درکلاس درس و چه در خارج از کلاس را به همراه داشته است. اما در Learning چون خود فرد خواسته است که یاد بگیرد، همراه با بازدهی بالایی است.

۱۳۸۶ فروردین ۲۵, شنبه

دعا

زیباست در دل شب پیش خدا شکستن
چون قلب داغدیده ، وقت دعا شکستن
از خویش شکوه کردن « یارب ظلمت نفسی »
فریاد بغض ها را در گریه ها شکستن
خواهی اگر شکستن ، شکن دل من ای دوست
آئینه رو تواند آئینه را شکستن
تفسیر زندگانی در مصرعی خلاصه :
در ابتدا شکفتن ، در انتها شکستن

زندگی

زندگی فرصت بس کوتاهی است
تا بدانیم که مرگ آخرین نقطه پایان پرواز پرستوها نیست
مرگ هم حادثه ایست مثل افتادن برگ
تا بدانیم تاپس از خواب زمستانی خاک
نفس سبز بهاری جاریست.

۱۳۸۶ فروردین ۲۴, جمعه

عشق واقعی

عشق واقعی ، تنهایی را به یگانگی مبدل می سازد .
اگر دیگری را دوست می داری ، اگر می خواهی یاریش کنی ، کمک کن تا یگانه شود .
نه نباید اورا اشباع کنی . دیگری را کمک کن تا یگانه شود .
چنان سیراب از وجود خود که نیازی به حضور تو نباشد .

Real love is transform loneliness into alone-ness .
To help the other-if you love the other person , you help him to be alone .
You don’t fill him or her . You don’t try to complete the other in some way by your presence .
You help the other to be alone –to be so full out of her or his own being that you will not be a need .

۱۳۸۶ فروردین ۲۳, پنجشنبه

"از دخالت ناشیانه در تربیت باز ایستیم "

«اگر می توانستیم هیچ اقدامی نکنیم چقدر به تربیت فرزندان کمک می کردیم » ، اگر می توانستیم از تربیت کردن ناشیانه خودداری ورزیم چقدر به تربیت شدن کودکان کمک می نمودیم . اگر می دانستیم که رها کردن جراحت های روانی کودک بجای دستکاری های ناشیانه چقدر به بهبود جراحات وارده کمک می کند دست از درمان آسیب زا بر می داشتیم .
اگر می توانستیم اندکی نسبت به مسئولیت فردی فرزندانمان بی تفاوت باشیم ! چقدر به پرورش حس مسئولیت و رفع بی تفاوتی آنها کمک می نمودیم . اگر می توانستیم به جای آنها تصمیم نگیریم ، به جای آنها انتخاب نکنیم ، به جای آنها ارزش گذاری نکنیم چقدر به استقلال تصمیم گیری و اصالت درونی شدن ارزشها کمک می کردیم . اگر می توانستیم در محبت کردن معتدل باشیم چقدر به جدیت فرزندانمان کمک می نمودیم . اگر می توانستیم کودکان را در رنج و تلاش و زحمت قرار دهیم چقدر به خودسازی ، خودکفایتی و خودیابی آنها کمک می نمودیم . اگر می توانستیم طعم آزادگی و قناعت را در نداری و محرومیت مصلحتی به آنان بچشانیم چقدر به فضیلت سیری و مناعت طبع آنها کمک می نمودیم .
اگر میدانستیم که نصیحت کردن ، تربیت کردن نیست و اگر میدانستیم آموزش دادن دین ، تربیت دینی نیست و اگرمی دانستیم عادت دادن ، ایجاد اخلاق درونی شده نیست و اگر می دانستیم یاددادن ، تعلیم دادن نیست و اگر می دانستیم پاسخ دادن ، قانع کردن نیست ، و اگر می دانستیم نوازش کردن ، محبت کردن نیست و اگرمی دانستیم احترام گذاشتن ، ترحم کردن نیست و اگر می دانستیم تعظیم کردن ، تکریم کردن نیست و اگرمی دانستیم و ...... چقدر به تربیت کمک می نمودیم .
اگر می دانستیم زیبایی دوستی ، زینت دوستی نیست . آراسته گشتن ، لباس به رسم روز پوشیدن نیست . دانش آموختن ، اخذ گواهینامه دانشگاهی نیست . پرهیزگار بودن ، گریز نمودن از صحنه نیست . منعم بودن ، پولدار بودن نیست . دلبسته بودن ، برده بودن نیست . پای بندی به وظیفه ، تسلیم بودن به فرمان دیگری نیست . مردم خواه بودن ، مردم داری نیست . مصمم بودن ، لجوج بودن نیست . موقر بودن ، تکبر نمودن نیست . احترام گذاشتن به خود ، افاده نمودن به دیگران نیست . اندیشمند بودن ، عقیده به عاریت گرفتن نیست . خیال پردازی ، خرافه باوری نیست . به عدالت رفتار کردن ، تلافی نمودن نیست . انضباط داشتن ، افسار به گردن کردن نیست . و..... چقدر به تربیت شدنمان کمک می کردیم .
اگر می دانستیم قانون تربیت در درون طبیعت انسان به ودیعه نهاده شده است از قانون تراشی بیرونی خودداری می کردیم . اگر می دانستیم تربیت واقعی ، امری درونی ، شخصی ، فاعلی و خودانگیخته است از تربیت بیرونی ، انفعالی و دگر انگیخته پرهیز می کردیم
اگر می دانستیم که تبلیغ بدون ترغیب ضد تبلیغ است از تبلیغات صوری دست بر می داشتیم .
اگر می دانستیم که تکرار پیام ، تحکیم بخشیدن بدان نیست و تسریع نمودن در تربیت سریع رسیدن به هدف نیست قطعا بگونه ای دیگر رفتار می کردیم .
اگر می دانستیم درصد عظیمی از ناهنجاریها ، کجرویها ، لجاجت ها ، نافرمانی ها ، بزهکاریها ، و اختلالات عاطفی کودکان و نوجوانان ناشی از اقدامات تربیتی با نیات تربیتی و به اصطلاح اصلاحات رفتاری ماست دست از اینگونه اصلاحات و اقدامات تربیتی برمی داشتیم .
اگر می دانستیم تربیت کردن ، وابسته کردن نیست ، تسلیم نمودن نیست ، اهلی کردن نیست ، دست پرورده سازی نیست ، رام کردن نیست ، بلکه برعکس تربیت کردن ، « فتح مداوم» است ، خودیابی دائمی است ، خودرهبری ، خودگردانی و خودشناسی مستمر است ، از آسیب رسانی به شخصیت کودک پرهیز می نمودیم .
اگر می دانستیم دینی کردن ، دینی شدن نیست ، نقش دادن ، نقش پذیری نیست ، الگو دادن، الگو پذیری نیست. آموزش دادن ، باوراندن نیست . شناخت دادن ، ایجاد معرفت نیست . فعال کردن ، لولیدن نیست . و معتقد کردن ، تبلیغ کردن نیست .بدون تردید از قیم بودن باز می ایستادیم .
اگر می دانستیم که یاد دادن مانع « یادگرفتن» است ، هیچگاه به طور صوری یاد نمی دادیم .
اگر می دانستیم که ندانسته ها چقدر از دانسته ها برای کودک مفیدتر است هیچگاه ذهن دانش آموزان را انبار دانش و اطلاعات وارداتی نمی کردیم .
اگر می دانستیم که دست یابی به مجهول مهمتر از دست یافتن به معلوم است چقدر به پرورش فکر کودک کمک می کردیم .
اگر می دانستیم که هدف تربیت ، «عشق به حقیقت » است تا فرد خود به کشف حقیقت دست یابد از ارائه مستقیم حقایق به بچه ها خودداری می کردیم .
اگر می دانستیم که کودک از چیزی تبعیت می کند که در تراز رغبت فطری اوست .همه چیز را بر کانون رغبت او سوار می کردیم و نه بر کانون رغبت و خواسته خود .
اگر می دانستیم که کودک تنها از کسانی تبعیت میکند که مورد احترام اوست ، آموزش قوانین و ارزش ها را در قالب محبت و احترام یاد می دادیم .
اگر می دانستیم که آدمی عاشق آن چیزی است که ندیده است متربی را در عطش دائمی نگه می داشتیم تا خود به دنبال حقیقت تشنه وار بگردد .
اگر می دانستیم که اثر یک«نما» و یک« نگاه» در تربیت گویاتر از هزاران برنامه و پیام و کتاب و ... است تربیت نمادی را جایگزین تربیت کلامی می کردیم .
و بالاخره اگر می دانستیم که تربیت متربی در عامل بودن مربی خلاصه می شود از اقدامات ، برنامه ها ، نصیحت ها و قالب ریزیهای صوری تربیتی پرهیز می کردیم و
به این عبارت اقتدا می کردیم که :
« دو صد گفته چون نیم کردار نیست »
و از این گفته « هلوسیوس » به هراس می افتادیم که :
« کودکان نادان به دنیا می آیند نه ابله ، اما آنان به واسطه تربیت ما بزرگسالان به بلاهت کشانیده می شوند . »
و با بصیرتی عمیق تر و اعجابی حیرت آور دگر باره به حدیث زیبا وتکان دهنده می نگریستیم که :
« کسی که بدون بصیرت اقدام به عملی نماید به منزله ی پوینده ای است که هر قدر سریع تر حرکت کند از هدف دورتر می گردد .»
( اصول کافی ج 1 ص 54 )

۱۳۸۶ فروردین ۲۲, چهارشنبه

تو ای !


تو ای بالاترین انگیزه عشق
تو ای زیباترین افسونگر شهر !
مکن از عشق ، پرهیز
زپیشانی ، خط غم را فرو ریز
چنین بیگانه منشین
به چشمت آشنایی را عطا کن
تبسم را به لبهایت بیاموز
به لبخندی لبت را آشنا کن
سیه چشم - دلارام !
گل ابریشم گیسوی خود را به دست باد بسپار
به موج دلکش گلخنده هایت
دل عشاق را طوفانسرا کن
گهی عطر نیازی
به برق چشم پرنازت بیامیز
زمانی گیسوان را
چو ابریشم که بر مرمر نشانند
به روی مرمر دوشت رها کن

شعر از مهدی سهیلی از کتاب در خاطرات منی

۱۳۸۶ فروردین ۲۱, سه‌شنبه

اثر تربیت

انسان موجودی است مستعد همه والاییها و همچنین همه تباهی ها
و اینگونه شدن یا آن گونه گردیدن به نوع تربیت آدمی بسته است .
عالم طبیعت ، عالم شدن آدمی است . به هرسو که روی کند و هرگونه که بخواهد تربیت یابد . سعادت و شقاوت آدمی به دست خود اوست و در نتیجه ی تربیتی است که می یابد . انسان به سبب تربیت درست ، الهی و متخلّق به اخلاق ربّانی می شود و به سبب تربیت نادرست ، از سیر به سوی حقیقت انسانی خود باز می ماند و متخلّق به اخلاق نفسانی می گردد .
مغز انباشته به کار ناید مغز پرورده می باید
تعلیم = اثر بر مغز
تربیت = اثر بر دل

۱۳۸۶ فروردین ۲۰, دوشنبه

تنهایی هرگز

زندگی وابستگی متقابل است.
هیچکس مستقل نیست،
حتی برای لحظه ای نمی توانی تنها زندگی کنی.
به حمایت تمام هستی نیازمندی،
هر آن دم است و بازدم.
نه این پیوند نیست،
این وابستگی متقابل محض است.

Life is interdepence.Nobody is independent, not for a single momnt can you exist alone. You need the whole of existence to support you,each moment you are breathing it in and out. It is not a relationship, it is utter interdependence.

تبریک



20 فروردین ،روز ملی فن آوری هسته ای بر تمام هموطنان مبارک باد

۱۳۸۶ فروردین ۱۹, یکشنبه

مسئوليت بزرگ

هـنـوز دنيا نتوانسته است با همه زحمات و مشقتها و مخارج سنگينى كه در راه آموزش و پرورش مـبـذول داشته است , به ساختن انسان ايدآل و آرمانى توفيق يابد, ولى در اين راه مسافت زيادى را پـيـمـوده اسـت و شـايـد, بلكه قطعا, بيش از آنچه پيموده است , از هدف دور وهنوز اندر خم يك كوچه است .ايـن جـاست كه جامعه ما يك مسئوليت بزرگ در برابر نسل جوان پيدا مى كند و موظف است كه دين خود را ادا نموده , اين بار سنگين را به منزل برساند.طـبـقـه معلم , جزيى از اجتماع و كارش آموزش و پرورش عمدى است و وظيفه دارد كار خود را انجام دهد,ولى از آن جا كه تنها آموزش و پرورش عمدى در سـرنـوشـت كـودكـان دخيل نيست و آموزش و پرورش غير عمدى نيز در سرنوشت آنان دخالت تام دارد, ساير طبقات اجتماع نيز به نوبه خود وظايفى دارند كه براى تكميل كار معلم , ناگزيرند به وظايف خويش عمل كنند.اگر معلم تعليمات دينى در كلاس درس , عقايد و اعمال دينى را به كودكان ياددهد و كودكان از پـدران , مـادران , سـايـر بستگان و طبقات اجتماع , عقايدو اعمال ضد دينى مشاهده كنند, به طور قطع كار معلم خنثى خواهد شد.
بـراى ايـن كـه آمـوزش و پـرورش بـه نـحـو مطلوبى صورت گيرد و نتيجه خوب بدهد, بايد تمام دستگاه هايى كه روى خصلت و شخصيت افراد اثرمى گذارند, به دقت كنترل شوند و با يك برنامه وسـيـع و هـمـه جـانبه , ميان آنها هماهنگى كامل برقرارگردد, تا خانه , مدرسه , راديو, تلويزيون , سينما,كتاب , مجله , روزنامه و سرانجام افراد سرشناس و قهرمان جامعه , يك ايدآل به افراد بدهند و آنها را درراه صلاح و خوشبختى رهنمون گردند.فـيـلـم هـاى سـينما و كتب و مجلات و روزنامه ها ـبه ويژه آنها كه به نام كودكان يا جوانان منتشر مـى شـونـد ـبايد جنبه تجارت و بازرگانى به خود نگيرند وگردانندگان آنها با انواع دسيسه ها و مـخـالـفـت با دين , وجدان ,اخلاق و مقررات اجتماعى , در صدد بالا بردن تيراژ و جلب مشتريانى بيشتر نباشند وهمواره هدف مقدس اصلاح جامعه را بر تمام منافع شخصى مقدم دارند.بـرنـامـه هـاى راديـو و تلويزيون بايد بيش از هر چيز, مورد توجه واقع شوند و زير نظر متخصصان آمـوزش و پـرورش قرار گيرند, تا نتيجه مطلوب از كارآنها گرفته شود و به جاى اين كه به عنوان بـهترين وسيله ارشاد و هدايت و تعليم و تربيت صحيح و مترقى از آنها استفاده شود, احيانا وسيله اغوا وسوق دادن نوباوگان اجتماع به سوى فساد و بى بندوبارى نباشند.در مـورد داستان ها, مخصوصادقت بيشترى لازم است , زيرا اصولا داستان ها براى كودكان و حتى بزرگسالان , تاثير تربيتى فراوانى دارند, از اين روبايد قهرمانان داستان ها, مظاهر كامل انسانيت و نمونه هايى از صميميت و صفا و فداكارى و پاك طينتى و ديندارى باشند.امروزديگر تنها با اصلاح برنامه مدارس و محيط خانه , نمى توان منتظر بود كه در جامعه ـن طورى كه بايد و شايد ـافرادى شايسته تربيت شوند و درنتيجه منظور مربيان تامين شود.روسـو معتقد بود كه بايد اشخاص را به طور منفرد به دست معلم تربيت كرد و حتى او را از محيط خـانه جدا نمود تا تحت تاثير هيچ عاملى غير ازمربى خود واقع نشود, در كتاب اميل مى نويسد:هر چيز كه از دست خداوند يا خالق طبيعت بيرون مى آيد, خوب است , فقط دست هاى بشر آن رافاسد و خراب مى كند.

۱۳۸۶ فروردین ۱۷, جمعه

تبریک



میلاد مسعودپیامبر اعظم(ص) رسول برگزیده خداوند در زمین ، حضرت محمدبن عبدالله «رحمة للعالمين» و امام جعفر صادق (ع) برمسلمانان جهان مبارک باد .
سرانجام پس از قرنها، انتظار عالم خلقت به سر آمد و بزرگ هدايتگر انسانها پا به عرصه و جود نهاد. برترين مخلوق خدا ظاهر شد، باران «رحمة للعالمين» باريدن گرفت، چشمه رافت و هدايت فيضان كرد و نور محمدى عالم ملك و ملكوت را منور و در شهرى كه شرافتش را از و لادت او دريافت كرد، چشم به جهان گشود :
«لا اقسم بهذا البلد ، و انت حل بهذا البلد:
اى پيامبر چون تو در اين شهر هستى به اين شهر قسم مى خورم.»
امام على(ع) در رابطه با مكان تولد پيامبر فرموده اند: «مولده بمكة»
مكه اين شهر امن خدا، زادگاه آخرين سفير الهى بر خلايق گرديد. شهرى كه بواسطه دعاى ابراهيم محل امان و امن همه موجودات اعم از نبات و حيوان و انسان گرديد:«و اذ قال ابراهيم رب اجعل هذا البلد آمنا»
تعبير قرآن در آيات ابتداى سوره بلد نشان مى دهد كه مكه به خاطر اقامت پيامبر در اين شهر و تولدشان درآن، شرافت يافته و مورد قسم خداوند واقع گشته است.
ولادت رسول اكرم را در عام الفيل معادل سال 570 ميلادى گفته اند. روز ولادت ايشان 17 ربيع الاول بود .
امام على (ع) در خطبه اى ميلاد پيامبر(ص) را اينگونه توصيف مى كنند:«كريما ميلاده» پيامبرى كه براى كرامت بخشيدن به انسانها مبعوث شده و غايت بعثت او انحصار در تتميم مكارم اخلاقى دارد، ميلاد او نيز همواره با كرامت و به دور از هر دنائت و پستى بوده است.
برنامه انبياء تكريم انسانهاست. و چون دين اسلام اتم و اكمل اديان است و پيامبر -اكرم انبياء- براى تتميم كرامتها پا به عرصه وجود نهاده است، لذا در عالم وجود، ميلادى كريم تر از اين ميلاد رخ نداده است.
با ميلاد پيامبر(ص) حوادث شگرف و تحولات عجيبى در زمين و آسمان پديد آمد. در روايتى از امام صادق(ع) نقل شده كه ابليس در آسمان هاى هفتگانه رفت و آمد مى كرد وقتى عيسى(ع) متولد شد ابليس از سه آسمان محروم گرديد، و در چهار آسمان ديگر آمد و شد داشت و با تولد پيامبر اكرم(ص) از رفت و آمد هفت آسمان محروم و ممنوع گرديد و ستارگان آسمان، شيطان را از آسمان مى راندند.
حوادثى نيز در زمين رخ داد. از جمله آنها به لرزه درآمدن ايوان كسرى و فرو ريختن چهارده كنگره آن، خاموش شدن آتشكده فارس، خشك شدن درياچه ساوه، سرنگون شدن بتها و اتفاقات ديگرى كه در كتب تاريخ اسلام به تفصيل بيان شده است.

گل نكند جلوه در جوار محمد
رونق گل ميبرد، عذار محمد
گل شود افسرده از خزان، وليكن
نيست خزان از پى بهار محمد
سايه ندارد ولى تمام خلايق
سايه نشينند در جوار محمد
سايه ندارد ولى به عالم امكان
سايه فكنده است اقتدار محمد
سايه نمى ماند از فروغ جمالش
هاله نور است در كنار محمد
شمس رخش همجوار زلف سيه فام
آيت و الليل و والنهار محمد
با كه بماند اثر زنكهت مويش
خاك حسين است يادگار محمد
تربت خوشبوى كربلاى معلاست
يك اثر از موى مشگبار محمد
رايت فتحش به اهتزاز درآمد
دست خدا بود چونكه بر محمد
من چه بگويم حسان بمدح و ثنايش
بس بودش مدح كرد گار محمد

شعر از :حسان

۱۳۸۶ فروردین ۱۶, پنجشنبه

محبت در تعلیم وتربیت

دكـتـركـارل دربـاره شـرايط معلم مى گويد:
وظيفه چنين معلمى آن است كه موجودات كاملى بـه وجـود بـيـاورد با ادب و تملك نفس و ميزان كوشش ودرستى و حس جمالى و حس مذهبى و رسـوم دلـيرى و قهرمانى را بسط دهد و در عين حال , هميشه با پزشكان و استادان تربيت بدنى و پـرورش فـكرى و هنرمندان و روحانيان حقيقى و با اولياى شاگردان در تماس باشد و بالاخره اثر اين عوامل مختلف را چنان توجيه كند كه از هر كودكى ,موجود متعادلى ساخته شود.چنين معلمى , مدير حقيقى مدرسه است .
يكى از عوامل درونى رشد يا بسط شخصيت , اعتماد به نفس است .
بايد كودك مورد تربيت را متكى به شخصيت خود بار آورد.از طفيلى بار آمدن و انگل شدن او جلوگيرى كرد.آرى اعتماد به نفس , يكى از عواطف مهمى است كه به رشد شخصيت طفل , كمك مى كند.افـرادى كـه بـراى خـود ارزش و شخصيت قائلند و بر خويشتن تكيه دارند, كمتر دستخوش هوا و هوس مى شوند.
على (ع ) فرمود:من كرمت عليه نفسه , هانت علية شهواته , كسى كه روحش بزرگ باشد, شهوت ها و تمايلات درنظر او خوار است نقطه مقابل اعتماد به نفس , عقده حقارت يا حس خودكم بينى است .براى اين كه اعتماد به نفس در وجود طفل ريشه گيرد, بايد عواملى كه موجب سلب اعتماد به نفس مى شود و عقده حقارت را جانشين آن مى كند, ازميان برد.
عقده حقارت , يكى از عواطف مزاحمى است كه مانع رشد فكرى و روحى طفل مى شود و از بسط و تكامل شخصيت او جلوگيرى مى كند.معمولااطفالى كه دچار اين بيمارى خطرناك روحى هستند, از شركت در بازى هاى دسته جمعى , خوددارى مى كنند و در كنج عزلت و انزوامى خزند.
وظـيـفـه آمـوزگـاران و مربيان است كه با تهيه طرح هاى عاقلانه , آنها راتحت حمايت و هدايت خويش درآورند و از گوشه گيرى آنان جلوگيرى كنند, تا به تدريج طفل متكى به خويشتن شود و به ارزش استعدادهاى درونى خود پى برد و خود را موجودى حقير و ناتوان احساس نكند.برانگيختن عواملى كه طفل را وارد محيط همسالان كند, اگر چه بسيار مفيداست , لكن يك عيب هـم دارد و آن ايـن اسـت كـه چـنـيـن اطـفـالـى ممكن است به آموزگار يا هركسى كه راهنمايى آنـهـارابـه عـهـده گـرفـتـه اسـت , عـلاقه و دلبستگى شديد پيدا كنند و بدون آنها باز هم فلج و ناتوان باشند.بهترين راه اين است كه با هدايت و راهنمايى هاى عاقلانه , آنها راوارد ميدان مبارزه با حس حقارت كنند, بدون اين كه هميشه به دنبال آنهاباشند.
كـودكـانـى كـه دايم مورد سرزنش يا استهزاى بزرگ ترها يا همبازى ها قرار مى گيرند, يا اين كه همبازى ها از پذيرفتن آنها خوددارى مى كنند, در معرض چنين بيمارى خطرناكى هستند.اطفال كم استعداد, اطفالى كه گرفتار نقص عضوى هستند و حتى اطفالى كه در نام گذارى آنها دقـت كـافـى نـشده ونامهاى نامناسب و زشت براى آنهاانتخاب شده است , در معرض اين بيمارى خطرناك هستند.آيين مقدس اسلام به طور كلى از تمام رفتارها و كارهايى كه درخت شوم حس خودكم بينى را در بوستان وجود انسان بارور مى سازد, منع مى كند
قرآن كريم مى فرمايد: از يكديگر عيبجويى مكنيد و همديگر را به لقب هاى زشت مخوانيد! مـردمى كه دچار عيب و نقص بدنى هستند, عقده حقارت , آنها را به شدت تهديد مى كند, از اين رو پيامبر عالى قدر اسلامر فرمود: به مجذومان و مصيبت ديدگان نگاه طولانى مكنيد, زيرا اين كار, آنهارا محزون مى سازد .
به هرحال , اطفالى كه از همسالان خود, نيروى فكرى يا بدنى بيشترى دارند, در عين اين كه ممكن اسـت در ميان همسالان و احيانا بزرگسالان ,محبوبيت خاصى پيدا كنند, گاهى هم بر اثر همين بـرتـرى , مـورد قـبول آنها قرارنمى گيرند و چون رشد عقلى و اجتماعى آنها از اطفال بزرگ تر از خـودنـيز كمتراست , در آن دسته هم پذيرفته نمى شوند, نتيجه , انزوا و تنهايى آنهاست و در نهايت عـقـده حـقارت آنها را تهديد مى كند, چنانكه ممكن است گرفتار خودخواهى و خودستايى شوند,
مربى مى تواند با راهنمايى صحيح , آنها را از هرنوع خطر احتمالى حفظ كند.بـهـتـريـن راه بـراى پرورش اعتماد به نفس اين است كه اطفال را با مشكلاتى كه با وضع فكرى و جسمى آنها مناسب است , مواجه سازيم , سپس آنها رابه طور مستقيم يا غير مستقيم مورد حمايت قراردهيم تا موفق شوند.چـنين كارى سبب مى شود كه آنها به استعدادهاى نهفته خويش پى برند و در راه كشف اين منبع خداداد, به كوشش بپردازند.اگـر كـارهـايـى كـه فـوق قدرت آنهاست , بر آنها تحميل كنيم , آن گاه شكست آنها را به رخشان بكشيم و از تهديدو ملامت و تنبيه و خشونت خوددارى نكنيم , ضربه مهلكى بر پيكر شخصيت آنها وارد كرده ايم .يـكـى از اشتباهات پدران و مادران و برخى از معلمان اين است كه كودكان كم استعدادى را كه در درس خود ضعيف هستند و احيانا رفوزه يا تجديدمى شوند, مورد ملامت و انتقاد قرار مى دهند.اين كار آنها را دچار عقده حقارت خواهدكرد.بـهـتـر است در اين موارد به تقويت روحى آنها بپردازيم و با دادن كمك هاى درسى و غير درسى , عـقـب افـتـادگـى آنها را جبران كنيم , وانگهى همه مردم ,براى همه كارها با يك استعداد آفريده نشده اند.
علل پيدايش و نيرومندى عقده حقارت .ترس , يكى از علل عمده پيدايش عقده حقارت است .كـسانى كه مى ترسند مورد استهزا و انتقاد قرارگيرند و آنهايى كه مى ترسند, در درس , مسابقه و كار, شكست بخورند, نمى توانند متكى به خويش باشند.ايـنـهـا هـمـيـشـه حـس تسليم را در خود مى پرورانند, يعنى از مقاصد عالى خويش صرف نظر و عقب نشينى مى كنند.
روان شـنـاسان مى گويند:عادت به انصراف يا ابراز عدم لياقت و توانايى , اغلب در شخص , احساس حقارت , بى ارزشى و معصيت , به وجود مى آوردو اگر اين رفتار ادامه يابد, محققا درتصميم و رفتار عمومى شخص , منعكس مى گردد.رفـتـارى كـه دلالـت مـى كند كه نمى شود كارى كرد و يا فقط اگر خدا بخواهد مى توان به جايى رسيد و يا بشر اصولا گناهكاراست ! حالاتى است بسيارسقيم و مضر, زيرا به جاى مثبت بودن , حس تسليم را در آدمى مى پروراند.تـسـلـيـم و نفى وجود براى كسانى كه مى توان آنها را قهرمانان ستم كشيده نام گذاشت , موجب مـوفـقـيـت مـى شود, زيرا اين قبيل افراد براى كسب حيثيت وجلب موافقت وقبول اجتماعى , به خضوع و خشوع و فروتنى بسيار شديد متوسل مى شوند . اطـمـيـنان خاطر, يكى از عوامل مهم اعتماد به نفس است , بنابراين اگر كودكى اطمينان خاطر نـدارد و خود را بى يار و ياور و بى پناه مى بيند, بر اثرمحروميت هاى خانوادگى ـكه احيانا ناشى از ظـلـم و تـجـاوز طـبـقـه مرفه اجتماع نسبت به طبقه محروم است ـراه پيشرفت را بر روى خود مـسدودمى بيند و خود را در ميان زنجير محدوديت ها و محروميت ها اسير و دست و پا بسته حس مى كند و دچار عقده حقارت مى شود.هـمـيـن عـدم اطمينان خاطر در محيط آموزشگاه , ممكن است بر اثر توجه متصديان , به گروهى خـاص و غفلت و عدم توجه به گروهى ديگر, پيدا شودو طفل را به اين تصور بكشاند كه او موجود حقير و ناتوانى است و بنابراين قابل و لايق اين كه همطراز ديگران قرارگيرد, نيست .اصـطلاحاتى از قبيل : حقير سراپا تقصير, احقر, عبد ذليل , چاكر خانه زاد, غلام خانه زاد و..... ناشى از هـمين تبعيض ها و عدم اطمينان خاطر و اسلحه تيز قهرمانان ستم كشيده است ! پدران و مادرانى كه به طفل خود محبت فوق العاده مى كنند و آموزگارانى كه درس هاى بسيار سهل و تمرين هاى آسان به شاگردان مى دهند, اطفال را به اين تصور مى كشانند كه آنها انسان هايى طفيلى هستند و شايسته انجام كارهاى مهم و دشوار نخواهندبود.لزوم يا عدم لزوم مواجهه با شكست , يكى از مباحثى است كه ميان روان شناسان مطرح است .هـركـودك حـق دارد كـه در خـانـه و مـدرسه به او كمك شود تا موفق شود و اعتماد به نفس پيدا كـنـد,لكن در مورد كودكان دبيرستانى برخى از شكست هامفيد است , بخصوص اگر بتوانند رمز شـكـسـت خـود را دريـابـنـد و در صدد پيداكردن راه چاره برآيند, زيرا تنها استعداد و نيرو براى موفقيت كافى نيست , بلكه پشتكار, دقت , بررسى و تجربه نيز لازم است.تازه اين كوشش هاى پى گير و در عين حال خسته كننده , نه براى اين است كه انسان هاى واقعى و شـريـف تـحـويل اجتماع داده شود, بلكه صرفا به منظوراين است كه از نظر نمره هاى درسى عقب نمانند و كارنامه قبولى خود را دريافت دارند.اما افسوس !فى الحال ما در دنيايى به سرمى بريم كه براى زندگى مساعدنيست .در محيطى كه با احتياجات حقيقى جسم و جان ما تطابق نيافته است .در ديـده مردم امروزى , راستگويى , وفادارى به قول و كار شرافتمندانه و خيانت نكردن به ديگران , مسخره مى آيد.مـعـلـمـان و استادان توجه نمى كنند كه حس شرافت و حس اخلاق , خيلى مهم تر از موفقيت در امتحانات و كنكورهاست .شاگردان نيز در اين عدم توجه شريكند..
معلم بايد احساس مسئوليت كند و بداند كه سرنوشت افرادى كه به زودى وارد جامعه خواهند شد, بـه دسـت اوسـپـرده شده است و بايد تا آن جا كه ممكن است , آنها را براى اين زندگى آماده كند و بـكـوشد تا براى جامعه , انسان واقعى بسازد, نه گرگان و درنده خويان آدم نمايى كه به هيچ وجه نـشـودآنـهـا را انـسـان نـاميد و در حالى كه ظاهرى آراسته و جالب توجه دارند باطنى مخوف و وحـشـتناك داشته , منافق و رياكار, مردم فريب و نيرنگ باز,دروغگو و دزد, غارتگر و هتاك , خيره سر و نابكار وبباشند.معلم بايد مانند سربازى فداكار, در راه خدمت به انسانها ـانسان هايى كه به كمك تربيت به اوج ترقى و تعالى مى رسند و بر اثر غفلت و بى توجهى درحضيض پستى و نابخردى سقوط مى كنند ـبكوشد و با از خود گذشتگى از اين رهگذر, طرفى ببندد.
معلم بايد مانند يك پزشك , نبض يكايك نوآموزان را در دست داشته باشد و در راه ريشه كن ساختن صـفات زشت آنها ـكه از هربيمارى ,خطرناك تر و وحشتناك تر است ـاز جان و دل بكوشد و صفات عالى انسانى را در نهادشان پرورش داده , شاگردان را به گوهر هنر و فضيلت بيارايد.
مـعـلـم , زمامدار مستبد,خود سر و مطلق العنان كلاس نيست , تا نوآموزان كوركورانه از او پيروى كنند, بلكه پدرى مهربان و دلسوز و پيشوايى روحانى و عالى قدر است كه حس احترام نوآموزان را بـه خـود جـلـب مـى نـمايد و با احترام متقابل و راهنمايى هاى عاقلانه و عالمانه , آنها را به شاهراه سعادت رسانيده , از پرتگاه سقوط و انحراف حفظ مى كند.
بـديـهـى اسـت كه اگر معلم بخواهد تمام وظايف خطير خود را به شاگردان از راه خطابه و پند و انـدرزعملى كند و از اين راه , دور نماى آينده اى روشن و اميدبخش را در برابر چشمان آنها نمايان سازد شايد كمتر بتواند به نتيجه رسيده , موفقيتى كسب كند.معلم بايد سمبل فضيلت باشد و شاگردان به حد كافى به او ايمان داشته , معتقد باشند كه او مظهر صـفـات پسنديده و عالى انسانى است و از هرگونه بى نظمى و عيب اخلاقى منزه است و هر پند و انـدرزى كـه بـه آنـهـا مى دهد, در درجه اول خودش به آن عمل مى كندو واعظ غير متعظ و عالم بى عمل نيست .مـعـلـم اگـر حـايز چنين شرايطى باشد, شاگردان به او تاسى جسته مى كوشند از كارهاى نيك واخلاق پسنديده و خداپسندانه او پيروى كنند و نسخه وجود خود را برابر با اصل وجود او گردانند.نكته اساسى .نكته اى كه تاكنون به آن اشاره نشده است و علماى تعليم و تربيت از آن غفلت دارند, موضوع ايمان است .بـدون ترديد هر بشرى به پناهگاه روحى احتياج دارد,تا در پناه آن به روان خود آرامش بخشيده , از نگرانى ها, نوميدى ها, دلهره ها, اضطراب ها,تشويش ها و حتى خودكشى ها رهايى پيدا كند.ايمان به مبد و معاد به انسان آرامش روحى مى بخشد و اورا در برابر شكست ها و حوادث خردكننده , اميدوار مى سازد و راه پيروزى و سربلندى رابه روى او مى گشايد.وظيفه معلم است كه ـعملادرس ايمان را به نوآموزان بدهد و آنها را از عقايد پوچ و خرافى و بى بند و بـارى و بـى ايـمـانى دور سازد, تا در آينده دچارشرارت , دزدى , چاپلوسى , خودفروشى , خيانت , نوميدى وب نگردند و از پناهگاه روحى برخوردار باشند و همه جا براى جامعه خود خدمتگزارى امين و دلسوز بوده , خدا را حاكم بر كردار, گفتار و پندار خود بدانند.تـصديق مى كنيد كه بسيارى از بى عفتى ها, عربده كشى ها, چاقوكشى ها, دزدى ها, خيانت كارى ها معلول نبودن روح ايمان يا ضعف ايمان در جامعه است .چـرا نـبـايـد از تـيـغه فسادناپذير عدالت آسمانى , براى استقرار اصول اخلاقى و شرف و فضيلت و آدمـيـت استفاده كرد؟ و بهتر و مفيدتر اين كه ,اين كاراز دبستان ها و دبيرستان ها به دست معلمان وظيفه شناس و خداترس آغاز شود.
منابع :
1 - بحار الانوار, ج104 ,ص 95,سفين;127;رذچ&البحار,ج2 ,ص 684.
2- تحريم (66)آيه 6.
3- الـمـيرزا محمد المشهدى , كنزالدقائق چاپ موسس;127;رذچ& النشر الاسلامى , ج10 , ص 513 به نقل از كافى , ج5 , ص 62.
4- همان , به نقل از تفسير على بن ابراهيم , ج2 , ص 377.
5- راه ورسم زندگى , ص 99و100.

۱۳۸۶ فروردین ۱۵, چهارشنبه

عشق معلمی

معلم باید شخص اول باشد ، همه باید به قدرت او احترام بگذارند ، هیچ کس نباید جرأت داشته باشد به او توهین کند.ما باید بدانیم که بدون آموزش ، کشور نابود می شود ، همچون خانه ای که با آجرهای بد ساخته شده باشد . « من به ساختمانهای ترک خورده خودمان فکر کردم ، دیوارهای تا کمر نم گرفته و قرنیزهای فرو ریخته .»دستان معلمان خود راتنها و خالی گذاشته ایم ، هیچ دستی آنان را به گرمی نمی فشارد ، بار سنگین تربیت را بر دوش آنان گذاشته ایم و انتظار داریم ، خطایی هم از آنان سر نزند .گناه بی مهری و کم کاری معدود معلمان را به حساب بقیه آنان می گذاریم مگر همین معلمان به اصطلاح کم کار و زیاده خواه را خود دولت استخدام نکرده است ؟ چرا معلمان ما نباید از بین بچه های تیزهوش و با استعداد انتخاب شوند ؟ چرا هرکس راه به جایی دیگر ندارد معلمی را برمی گزیند ؟ آنهم با بی میلی و تازه آنوقت می فهمد که در معلمی باید عشق به بچه ها داشت و نه هیچ چیز دیگر ! ولی مگر همه ی انسانها می توانند تغییر کنند ؟ ! کمتر کسی موفق می شود خود را با شرایط وفق داده و عشق خدمت به بچه های این مرز و بوم را به جای امکانات مادی آن در دل خود جایگزین کند .

۱۳۸۶ فروردین ۱۳, دوشنبه

روز طبیعت

آبشار دره گاهان تفت
آه خداوندا ! وقتی به صدای حیوانات ، خش خش برگ ها ، زمزمه ی آب ، آوای پرندگان ، سوت کشیدن باد یا غرش رعد توجه می کنم . حس می کنم که تو قدرت برتر ، علم و معرفت و دانایی برتر و عدالت برتر هستی . آه خداوندا ! تو را با نشانه هایی که با آن مواجه هستم ، می شناسم .
آه خداوندا ! از من بپذیر که خشنودی تو خشنودی من هم باشد . که من مایه ی مسرت تو باشم . همان مسرتی که یک پدر در دیدار فرزند احساس می کند و اینکه فکر من با آرامش و یقین رو به سوی تو داشته باشد ، حتی وقتی گفتن این جمله مشکل است :« دوستت دارم .»
سیزده روز از بهار گذشت و فردا دوباره برای مدرسه ای ها روز از نو و روزی از نو
انشاء الله امسال سالی با برکت در سایه ی محبت آفریدگارمان در پیش رو داشته باشیم .

۱۳۸۶ فروردین ۱۲, یکشنبه

تبریک

12 فروردین ، روز جمهوری اسلامی ایران که امسال همزمان با آغاز هفته ی وحدت است ، برتمامی ایرانیان مبارک باد

۱۳۸۶ فروردین ۱۱, شنبه

قانون هزاره ی جدید

1- انسان ها کاملاً متفاوت هستند . وباید تمام تلاش ممکن را انجام دهند تا همچنان باقی بمانند .
2- به هر انسانی دو نوع رفتار اعطا شده است : عمل و تفکر . هردوی آنها به یک هدف می رسند .
3- به هر انسانی دو ثروت اعطا شده است : اختیار و استعداد . اختیار انسان را رودررو با سرنوشتش قرار می دهد ؛ استعداد انسان را وا می دارد بهترین های وجودش را با دیگران قسمت کند .4- به هر انسانی یک فضیلت بزرگ اهدا شده است : توانایی انتخاب . هرکسی که از این فضیلت استفاده نکند، آن را مبدل به نفرین می کند و دیگران به جای او انتخاب می کنند .
5- هر انسانی دو نوع حق در اختیار دارد : اینکه در راه حق باشد یا در راه باطل . راه دوم همیشه زمینه ای را فراهم می آورد که او را به راه اول می کشاند.
6-هر انسانی مجموعه اسراری جنسی دارد و باید آنرا به گونه ای به جا آورد که احساس گناه نکند ، و به شرطی که دیگران را وادار به سهیم شدن در تجربه خود نکند .
7- هر انسانی افسانه ی شخصی خودش را برای به تحقق رساندن دارد ، و این دلیل بودن او در این دنیاست . افسانه ی شخصی با شور و شوقی که برای انجام تکلیف وجود دارد ، خودش را نمایان می سازد .
8- هر مردی دارای یک جزء مؤنث و هر زنی دارای یک عنصر مذکر است . لازم است انضباط با درک و شهود به کار رود و درک و شهود از هدف به دور نباشد .
9- هر انسانی باید دو زبان را بشناسد : زبان اجتماع و زبان نشانه ها. اولی برای ارتباط برقرار کردن با دیگران به کار می رود ؛ و دومی برای فهمیدن پیام های خداوند .
10- هر انسانی حق دارد در پی شادی باشد . برای « شادی » هر آنچه که باعث خوشحالی او می شود ، ملاک است نه ضرورتاً آنچه که باعث خوشحالی دیگران می شود .
11- هر انسانی باید شعله ی مقدس شیفتگی را در خود زنده نگاه دارد و در عین حال باید مثل یک انسان طبیعی رفتار کند .
12- فقط این فقدان ها حاد در نظر گرفته می شوند : احترام نگذاشتن به پول دیگران ، خود را اسیر ترس کردن ، احساس گناه کردن ، اعتقاد داشتن به اینکه شایستگی خوبی و بدی شاخص زندگی را نداریم و همچون آدمی بزدل جلوه کردن .
یادداشت : دشمنان خود را دوست بداریم ، ولی هرگز با آنها هم پیمان نشویم . آنها در مسیر ما نهاده شده اند تا شمشیرمان را محک بزنیم و بنابراین لایق این هستند که از حرمت مبارزه ی ما برخوردار شوند
.اختیار داریم دشمنانمان را خودمان انتخاب کنیم .
13- تمامی ادیان به یک خدا می رسند و مستحق یک احترام هستند .
یادداشت : در واقع انسان در انتخاب یک دین شکل جمعی برای پرستش و برای سهیم شدن در اسرار هستی جست و جو می کند .اگر چه ، او در طی این راه تنها مسؤول اعمال خود است و هیچ حقی ندارد مسئوولیت تصمیم خودش را به دین واگذار کند .
14-سرنگونی دیواری که جداکننده ی ایمان از کفر است تعیین می شود : از حالا به بعد تماماً ایمان است .
15-تمام آنچه که در زمان حال انجام می شود ، به آینده مربوط است و آینده حکم پیامد را دارد و گذشته حکم رهایی .
16- تمامی حالات مخالف محو می شوند.
از کتاب مثل رودخانه روان نوشته پائولوکوئیلو ، مترجم : زهره بهرامی

پژواک

خودت بهتر از من میدانی ، شاید هم امتحان کرده ای . وقتی مقابل کوه می ایستی و داد می زنی ،
کوه صدایت را برمی گرداند . حالا با تو است که به کوه چه بگویی .
سلام کنی ، کوه هم می گوید : "سلام
حرف بد بزنی ، کوه هم عین همان حرف را به تو بر میگرداند .
این را خودت بهتر از من می دانی .
حالا یک چیز دیگر .به آیینه نگاه کن و لبخند بزن . می بینی که لبخند تو به خودت برمی گردد .
اخم کن . آن گاه ، چهره ای اخمو در ایینه به تو نگاه می کند .
زبان دربیاور و کسی که در آیینه است برایت زبان درمی آورد .
دنیا همین است . جواب خوبی را خوبی می دهد و جواب بدی را بدی .
این جهان کوه است و فعل ما ندا
سوی ما آید نداها را صدا
دنیا یک کوه نامرئی بزرگی است که همه چیزش ناپیداست ،
اما آثار کارت را می توانی در آن ببینی .
برای این کوه نامرئی و چیزهای نامرئی آن هرکاری بکنی ، جواب می گیری .
دنیا یک آیینه ی تمام قد نامرئی است که نمی توانی خودت را در آن ببینی ،
اما آثار کارت را می توانی در آن پیدا کنی .
حال ، این من و تو هستیم که باید بدانیم چگونه با دنیا و اهلش و آدم هایی که در آن زندگی می کنند ، رفتار کنیم .
هیچ کس دلش نمی خواهد ، جواب بد بگیرد ،
پس باید خوب بود تا گل های خوبی راچید
و عطر دل انگیز آنرا بو کرد .
قرآن چه زیبا و ساده این همه حرف را خلاصه کرده است :
" اگر نیکی کنید به خود نیکی کرده اید و اگر بدی کنید ، به خود بد کرده اید ." سوره اسراء ، آیه 7

۱۳۸۶ فروردین ۱۰, جمعه

در وصف عاشقان خدا

بار خدایا ، تو برای عاشقانت بهترین مونسی ، و برای کفایت مهم آنان که بر تو اعتماد نمایند
از همه حاضرتری ، آنان را در باطنشان مشاهده می کنی ، و به نهانهایشان آگاهی ،
و اندازه ی بیناییشان را می دانی . بنابراین رازهایشان نزد تو معلوم است ،
و دلهایشان به جانب تو در غم و اندوه ، اگر تنهایی آنان را به وحشت اندازد یاد تو مونسشان شود ،
و اگر مصائب به آنان هجوم آورد به تو پناه جویند ،
زیرا می دانند زمام همه ی امور به دست تو ،
و سرچشمه ی تمام کارها در کف با کفایت فرمان توست .
الهی اگر از بیان مسألتم عاجزم ، یا از اینکه چه بخواهم سرگردانم ،
پس به آنچه مصلحت من است راهنمایم باش ،
و عنان دلم را به سوی آنچه خیر من است بگردان ،
که این برنامه ها از هدایتها و کفایتهای تو بیگانه و عجیب نیست .
بارخدایا ، با عفوت با من معامله کن نه با عدالتت .

از خطبه های حضرت علی (ع) در وصف پیامبر و عالمان و اندرز مردم

شهادت می دهم که خداوند عدل محض است که به عدالت رفتار نموده ،
و حاکمی که حق و باطل را از هم جدا می کند .
و شهادت می دهم که محمد بنده و رسول او و آقای عباد اوست ،
خداوند هرگاه بندگان را دو گروه کرد پیامبرش را در بهترین گروه قرار داد ،
آلوده دامن بدکاره را در تبارش سهمی نبود .
بدانید خداوند سبحان برای خیر اهلی ، و برای حق ارکانی ، و برای طاعت محافظانی قرار داده ،
و برای شما نزد هر طاعت مددکاری از جانب خداست ، که بر زبانها القاء نموده و دلها را ثابت و برقرار می کند ،
در آن مددکاری کفایت است برای کفایت خواه ، و شفاست برای جوینده ی درمان .
بدانید آن بندگان خدا که حفظ علم حق به آنان سپرده شده آنچه را که باید حفظ کنند حفظ می کنند ،
و چشمه های آن علم را می گشایند ، با هم پیوند ولایت دارند ، و یکدیگر را عاشقانه ملاقات می نمایند .
از جام سیراب کننده ی حکمت به هم می نوشانند ، و سیراب شده باز می گردند ،
در آنها تهمت و بدگمانی راه نمی یابد ، و غیبت و بدگویی نزد اینان نمی شتابد .
خداوند خلقتشان و اخلاقشان را بر این اوصاف بسته است ، بر این حال با یکدیگر دوستی نموده و به هم پیوند دارند .
اینان نسبت به سایر مردم همچون دانه های برگزیده ی بذراند که آن را تمیز می کنند و خالص و پاکش را گرفته در زمین می پاشند ، پاکسازی خداوند آنان را متمایز ، و آزمایش و امتحان ، آنان را پاک نموده است .
مرد باید کرامت و شرافت را با پذیرش این اوصاف بپذیرد ، و از کوبندگی و سختی مرگ و قیامت پس از رسیدنش در بیم و هراس باشد ،
و باید انسان در کوتاهی مدت عمر و درنگ اندکش در دنیا اندیشه کند تا آن را به منزل دیگر تغییر دهد ،
و برای قیامت و جایی که می داند به آنجا منتقل خواهد شد فعالیت کند .
خوشا به حال دارنده ی قلب سلیم که از هدایت کننده پیروی نمود ، و از گمراه کننده کناره گرفت ،
و به بینایی کسی که او رابینایی داد ، و پیروی هدایتگری ، که اورا فرمان داد به راه سلامت رسید ،
و به راه هدایت شتافت پیش از آنکه درهای آن بسته ، و وسیله های آن قطع گردد ، و باب توبه را گشود ، و گناه را از خود راند ،
چنین کسی به راه خدا ایستاده ، و به راه راست هدایت شده است .

۱۳۸۶ فروردین ۸, چهارشنبه

ادامه ی « آنرا برون انداز و از این پر شو »

می داند ریشه «آسایش » در متن دشواری ها نهفته است و لذت «حیات » در شدت بلاست ،
اما باز عافیت جویی و آسودگی را هدف خود قرار داده است .
می داند که هدف تربیت در خود تربیت نهفته است ، اما از بیرون در پی هدف تراشی های کلیشه ای است .
می داند که بدترین و خطرناکترین جهل ، اشباع دانش و غرق شدن در علم بدون عمل است ( العلم هوالحجاب الاکبر ) ،
اما باز دست از این جهل « معلوم نما » بر نمی دارد .
می داند که پایدارترین تعادل ها ، در ناپایدار ساختن آنهاست ،
باز در پی آن است که ذهن کودک را به طور دائمی در حال تعادل وسکون نگه دارد !
می داند که « فضیلت سیری » در «تحمل گرسنگی » است
و « مناعت طبع » در « قناعت روح » است
اما باز در پی سیر کردن و اشباع کردن است .
می داند که بزرگترین و رنج آورترین درد آدمی ، بی دردی است
اما باز به دنبال زندگی بی دردسر برای خود و فرزندانش می گردد .
می داند که بهترین و خلاق ترین لحظات باروری و اثربخش فرد اوقاتی است که در فراغت بسر می برد
و آزاد از همه اجبارها و فشارها و محدودیت های آسیب زا است .
اما باز سعی در پر کردن اوقات فراغت و رسمی کردن فعالیت ها و دیکته کردن سرگرمی های بی خاصیت دارد .
می داند که خوشبختی در اشیاء و امکانات و برخورداری ها نیست
بلکه در احساس و نگاه ما به زندگی ، اشیاء و امکانات است ،
اما باز سعی در یافتن خوشبختی از بیرون دارد.
می داند که زبان وجود ، زبان رفتار و زبان عمل ،
گویاتر ، نافذتر ، صادق تر ، ماندنی تر و زیباتر است
اما باز از گفتار و سخن پراکنی و نصیحت دست بر نمی دارد .
« آخر این چگونه دانشی باشد ؟ » پس آنرا برون انداز و از این پر شو !

۱۳۸۶ فروردین ۶, دوشنبه

عشق بورز

عاشقی خلاقانه، ایده ای است بسیار عظیم.
عشق بورز نه بخاطر ایجاد پیوند بین دو شخص ایستا،
عشق بورز همچون گردابی زاینده،
عشق بورز همچون رقصی چنان پر تب و تاب،
با حرکاتی چنان سریع
که نتوان دریافت که کدام عاشق و کدام معشوق است.
و رقص ادامه می یابد
ژرفتر و ژرفتر،
رقصنده ها محو می گردند
. و تنها رقص باقی می ماند
.Love as creativity is a treamendously significant idea. Love not as a relationship between two static persons, but love as a creative whirpool, Love as a dance, so fat, at full speed, that it is difficult to find who is the lover and who is the beloved.And the dance goes on becoming more and more deep, the dancers dispear and only the dance remains.

ادامه ی « آنرا برون انداز و از این پر شو »

می داندکه بهترین وغنی ترین لحظه یادگیری رسیدن به«مجهول»وکنجکاوی نسبت به نادانسته هاست ،
اما همیشه و همه جا موقعیت معلوم را نشان می دهد و معلومات آماده را هدیه می کند و دانسته ها را بسته بندی شده تحویل ذهن کودک می دهد .
می داند که اصرار کردن ، اجبار کردن و تحمیل کردن ، ضد تربیت است .
می داند که تبلیغ بدون ترغیب ضد تبلیغ است ،اما همواره تبلیغ می کند.
می داند که تربیت امری درونی ، و فطری است ، اما باز از بیرون و به واسطه های پیرامونی و زینت بخشی ظاهری شکل می دهد. می داند که تربیت ،قالب ریزی نیست، فرمول نیست،نسخه پیچی از پیش نوشته شده نیست،
اما باز به دنبال فرمول و نسخه های آماده می گردند.
می داند که اساس بلندی بر عمق است و بنیاد رفعت در فروتنی است ،
باز برای پیشرفت و اندازه گیری رشد ، شاخه ها را متر می کند و ارتفتع بیرون را اندازه می گیرد ،
و در نتیجه تحول کیفی را قربانی پیشرفت طولی و خطی می کند .
می داند بزرکترین اشتهاآور ، گرسنگی است
و بزرگترین عامل تحریک هوش ، ایجاد عطش است
به قدری به او می خوراند و می آشاماند
که کودک به حالت تهوع دچار می شود .
می داند که حساسیت بیش از حد نسبت به کودک ، مسئولیت های درونی و خودجوش را از او دور می سازد
و از او موجودی بی تفاوت و بی مسئولیت می سازد ،
اما باز به جای او احساس مسئولیت می کند ،
به جای او اضطراب دارد و به جای او تصمیم می گیرد
و به جای او زندگی می کند !

۱۳۸۶ فروردین ۵, یکشنبه

آنرا برون انداز و از این پر شو

گفت : « می دانم که بد است ، اما نمی توانم، با دل برنمی آیم
این چگونه سخن باشد ؟می دانم که این دریا غرق کننده است ، خود را در او می اندازم . یا این آتش سوزنده است ، یا این چاهی است صد گز ، یا این سوراخ مار است ، یا این زهر هلاهل است ، یا بیابان مهلک است ، می دانم ومی روم .
مرو ، چون می دانی پس نمی دانی ، چه گونه دانش باشد ؟ این عقل بود ؟ چه گونه این را دانش و عقل شاید گفتن ؟
(شمس الدین محمد تبریزی )
جکایت تربیت آسیب زا و آموزش وارونه در تعلیم وتربیت جامعه ی ما حکایت خطیر و تکان دهنده ای است
حکایت درمانگری های بیماری زا ، و آموزش های فهم زدا ،
همین ماجرایی است که اولیاء و مربیان به نام تعلیم و تربیت فرزندان به رغم نیت خیرخواهانه انجام می دهند
و خود می دانند که آنچه در پی اصلاح آن هستند جز تخریب محصولی ندارد .
آنچه را که به دنبال تقویت آن تلاش می کنند جز تضعیف ثمره ای ندارد .
می دانند که با « گفتن » تربیت رخ نمی دهد
و با « نصیحت » ، رفتار تغییر نمی کند
و با اطلاع رسانی ، « معرفت » حاصل نمی شود
و با تشویق ، «شوق » ایجاد نمی شود
و با تنبیه ، «تنبه » صورت نمی گیرد
و با یاد دادن ، « یادگیری » درونی نمی شود
و با فهماندن ، « فهمیدن » به وجود نمی آید
و با دینی کردن ، « دینی شدن » صورت نمی گیرد .
اما با اینکه می دانند این اقدامات نتیجه ای ندارد اما نمی توانند .
این چگونه دانایی و توانایی باشد و این چگونه حکمتی باشد که می داند این دریا غرق کننده است ، باز خود را در آن می اندازد.!
ادامه دارد
کتاب تربیت چه چیز نیست از دکتر عبدالعظیم کریمی

۱۳۸۶ فروردین ۳, جمعه

اگر

اگربتوانی بر خود مسلط باشی در حالی که اطرافیانت نمی توانند و تو را مقصر می دانند؛
اگر بتوانی به خودت اعتماد کنی، در حالی که همه به تو شک دارند؛
وشک آنان را به هیچ نگیری؛
اگر بتوانی منتظر بمانی و از انتظار خسته نشوی،
یا راجع به تو دروغی گفته شود و با دروغ مقابله نکنی،
یا اگر مورد تنفر قرار گرفتی ، به تنفر راه ندهی،
و باز خیلی خوب به نظر نیایی و خیلی عاقلانه صحبت نکنی؛
اگر بتوانی رؤیا ببینی ، و آنها را بر خود مسلط نکنی؛
اگر بتوانی فکر کنی ، و افکارت را هدفت قرار ندهی ،
اگر بتوانی با پیروزی و بدبختی رو به رو شوی
و با هر دوی آن شیاد ها مانند هم برخورد کنی؛
اگر بتوانی تحمل کنی از آنچه صادقانه بیان کردی
پست فطرتان تله ای برای احمقان ساخته اند،
یا چیز هایی را بنگری که در راه آنها زندگیت را فدا کردی ،
و متواضعانه آنها را با ابزار فرسوده باسازی کنی؛
اگر بتوانی کوهی از برنده شدنت بسازی
و آن را در قمار به خطر بیندازی،
و ببازی، و دوباره از نو آغاز کنی ،
و به کسی کلامی درباره ی شکستت نگویی؛
اگر بتوانی قلب و اعصاب و رگ و پی ات را مجبور کنی
که مدتها بیش از حد عادی در خدمتت باشند،
بنابراین صبر کن ، وقتی در تو چیزی نیست
جز اراده ای که به آنها می گوید : منتظر باش، و امید وار!
اگر بتوانی با خلافکاران حرف بزنی و تقوای خود را حفظ کنی،
یا با پادشاهان راه بروی ، و رابطه ات را با مردم عادی از دست ندهی؛
اگر دشمنان و دوستان مهربانت هیچ کدام نتوانند به تو آسیب برسانند؛
اگر همه ی مردم برای تو مهم باشند اما نه زیاده از حد؛
اگر بتوانی لحظه ای سخت را پر کنی
با 60 ثانیه دویدن ارزشمند،
زمین و هر چه در آن است مال توست ،
و – چیز مهمتر – تو مرد خواهی بود ، پسرم !
رود یارد کیپلینگ
کتاب سوپ مرغ برای روح نوجوان نوشته جک کنفیلد و مارک ویکتور هانسن ، ترجمه سهیلا و زکیه موسوی رضوی

۱۳۸۶ فروردین ۱, چهارشنبه

یادی از حافظ

الا یا ایها الساقی ادرکأسا و ناولها


که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکل ها


به بوی نافه ای کآخر صبا ز آن طره بگشاید


ز تاب جعد مشکینش چه خون افتاد در دل ها


به می سجاده رنگین کن گرت پیر مغان گوید


که سالک بی خبر نبود ز راه و رسم منزل ها


مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هردم


جرس فریاد می دارد که بربندید محمل ها


شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل


کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها


همه کارم زخودکامی به بدنامی کشید آخر


نهان کی ماند آن رازی کز او سازند محفل ها


حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ


متی ما تلق من تهوی دع الدنیا واهملها

۱۳۸۵ اسفند ۲۹, سه‌شنبه

فرا رسیدن سال 1386 هجری شمسی مبارک باد


بسم الله الرحمن الرحیم
یا مقلب القلوب والابصار
یا مدبر اللیل والنهار
یا محول الحول والاحوال
حول حالنا الی احسن الحال

کاروانهای امید در کنار بارگاه تو فرود آمده اند و پرندگان آرزو بر گرد بام تو پرواز می کنند .
خدای من ! بال پرنده ی امید را با تیر یأس مشکن ودر کوچه ی اشتیاق ، مرا به بن بست نومیدی مکشان .
خدایا ! تن من در این سرمای سوزان کویر ، لباس نازک بدبینی را تاب ندارد .
پرنده ی کوچک وجودم چگونه شکر وسعت آسمان تو گوید
و پاهای خرد و خسته ام چگونه جاده ی بی انتهای ثنای تو پوید ؟
چگونه شکر تو گویم که سراپای وجودم غرقه در نعمتهای توست ؟
تویی که مرا به زینت ایمان آراسته ای و در خیمه ی لطف منزل داده ای .
تویی که گردنبند ناگسستنی منتهایت را بر گردنم آویخته ای .
و حلقه های زیبای ناشکستنی مهرت را در گوشم کرده ای .
در این لحظات تحویل سال ، دست دعا به درگاه تو بلند کرده ام و چشم امید به تو دارم ؛ ای خدا !
سال نو مبارک

۱۳۸۵ اسفند ۲۸, دوشنبه

عرض تسلیت


چشم آسمان امشب اشکی است !

امشب دگر ستاره ها دست از شیطنت برداشته اند !

چهره ی عبوس ماه را بنگر !

دل آسمان را ببین ، رنگ خود باخته ، انگار که ز دستش مهتاب رفته !

سبب چیست ؟مرثیه گوی شبهای تار کجاست ؟

همان جغد شوم ! خفاشها کجایند ؟آن دلقک های شب ، مگر زمزمه ی شب به گوششان نرسیده ؟!

ابرها خسته و گریان شده اند و جامه ی غم بر خود خریده و در این سیه بازار اشک حسرت می فروشند .

خریداران را ببین که مشک خود را چگونه به آب می زنند .

ای روح افسرده ، احتیاج را در خود چگونه معنی کرده ای که خود را محتاج نمی بینی ؟

مگر در این دیر سیر نمی کنی ؟

مردم حریص را ببین که چگونه چشم طمع به آسمان گریان دوخته اند !

بگذارید به حال خود باشم ، که مشک دل سیراب گشته به اشک چشم !

شبی که آسمان چشم خود را گریان کند راز نهانی خود را فاش ساخته و کلید رمزش را به خریداران فروخته !

در همین حال چشمی در شبی گریان می شود ،

دور از نگاه این همه خریدار حریص ، همه غافل از آنند که چشمی گریان شده ،

به جز او !

و او کسی نمی باشد جز دل من و تنها دل من .

پس ای چشم گریان شو که شب ، آن شب بیادماندنی است

و یار همان یار دیرین

.پس ای چشم گریان شو !

عقده ی دل بگشا که دگر بار غصًه دار است ، او را یارای گفتن نیست .

پس ای چشم از زبان او گوی !

حرف دل را گو ! به زبان بی زبانی گوی !

بگو که با اشک ، آیینه غبارآلود دل را دگر بار خواهم زدود

.
رحلت حضرت رسول اکرم (ص ) وشهادت حضرت امام حسن مجتبی (ع) و امام رضا (ع) بر رهروان حقیقی آنها تسلیت باد.

۱۳۸۵ اسفند ۲۶, شنبه

لطفاً گوش کن

وقتی از تو می خواهم به من گوش کنی
و تو شروع می کنی مرا نصیحت کنی ،
خواسته ی مرا انجام نداده ای .
وقتی از تو می خواهم به من گوش کنی
و تو شروع می کنی به من بگویی چرا نباید این گونه احساس کنم ،
احساسات مرا پایمال می کنی .
وقتی از تو می خواهم به من گوش کنی
و تو حس می کنی باید کاری کنی که مشکل مرا حل کند ،
مرا ناامید می کنی .
هرچند شاید این حرف به نظر عجیب آید.
گوش کن ! همه ی آنچه من می خواهم این است که گوش کنی .
شاید دلسرد و متزلزل باشم ،
اما نه ناتوان .
وقتی کاری برای من می کنی که می توانم و باید خودم انجامش دهم ،
به ترس و بی کفایتی من می افزایی .
اما وقتی این واقعیت ساده را می پذیری که آنچه حس می کنم ، احساس من است
و مهم نیست چقدر غیر منطقی باشد ،
آنگاه می توانم تلاش برای متقاعد کردن تو را متوقف کنم.
و موفق شوم که دریابم پشت این احساس غیر منطقی چیست.
و وقتی معلوم شد ، پاسخ ها واضحند ومن نیازی به نصیحت ندارم .
احساسات غیرمنطقی معنا پیدا می کنند
آنگاه که بفهمیم پشت آنها چیست .
شاید به همین دلیل گاهی دعا برای بعضی ها کارگر می افتد ،
چون خدا خاموش است ،
نصیحت نمی کند
یا نمی کوشد مسائل را حل کند .
خداوند فقط می شنود
و می گذارد خودت آن را به نتیجه برسانی ،
پس لطفاً گوش کن ، و فقط به من گوش کن.
و اگر می خواهی صحبت کنی ، یک دقیقه برای نوبت خود صبر کن
وسپس من به تو گوش خواهم کرد .
( از کتاب سوپ مرغ برای روح نوجوان ، نوشته جک کنفیلد – مارک ویکتور هانسن )

۱۳۸۵ اسفند ۲۳, چهارشنبه

درس محبت

پیامبر اکرم (ص) فرموده اند :
به آن خدایی که جان من به دست اوست ، داخل بهشت نمی شوید ، جز آنگاه که ایمان بیاورید و ایمان نخواهید آورد ، مگر اینکه یکدیگر را دوست بدارید .
در پرتو دوستی هاست که وحدت ایجاد می شود و دل ها به سوی توحید می رود .
در توحید نیز سخن از دوستی است ، دوستی ای که دل ها را به سوی خدا می برد و به آن رنگ خدایی میزند .
پیامبر اعظم (ص) حلقه ارتباطی بین محب و محبوب است .
او استاد کلاس محبت است .او به من و شما درس دوستی می دهد تا از مرحله محب خدا بودن به مرحله ی محبوب حق شدن برسیم . حبیب وقتی معلم و کتاب و حکمت باشد ، درس محبت می دهد و کار او این است که محبت باطل را از محبت حق جدا کند . وقتی محبت باطل را از محبت حق جدا کرد ، آن که ظرف محبت پذیری او بیش از دیگران است ، در آن کلاس تخصصی کارآمدتر از دیگران خواهد بود .
استاد کلاس محبت خود موصوف به وصف مهربانی و محبت است و موفقیت وی را نیز خداوند کریم در پرتو درس محبت او
می داند .
« مرحمت خدا تو را با خلق خوش خوی گردانید و اگر سخت دل بودی ، مردم از گرد تو متفرق می شدند. »
( برگزیده ای از شیوه های تربیتی پیامبر ، ماهنامه پیشگامان 24 )

به فرزندم

فرزند ، می بینی که من چگونه تسلیم حوادثم . مثل من باش .
از جهان کناره گیر شو . خوشبختی و کامروایی میسر نیست . بکوش که تسلیم و خرسند باشی .
خوب و مهربان باش . جبین به نور تقوی روشن دار .
همچنان که خورشید شرار خود را در آسمانها نمایش می دهد ، تو نیز روح خویش از دریچه ی چشمان آسمانی جلوه گر ساز.
فرزند ، در این جهان کسی خوشبخت و کامروا نیست .
زمان برای همه کس چیزی ناقص و ناتمام است. چیزی است مبهم و تاریک که عمل ما را نیز از آن ساخته اند .
آری ، همه ی جهانیان از سرنوشت خود ناخرسند و بیزارند . چه تقدیر ملال انگیزی .
همه ی خلق ، در پی خوشبختی از همه چیز محرومند و افسوس که « همه چیز » را هم مفهوم ناچیزی است !
هرکس در این جهان ، به سهم خود درطلب و آرزوی همین « ناچیز » است که حرفی ، اسمی ، اندک ثروتی ، یا نگاه و تبسمی بیش نیست .
بزرگترین شهریار جهان ، اگر بی عشق باشد ، از نشاط و خوشی بی بهره است .
گاه صحرای پهناور نیز به قطره ی آبی نیاز دارد .
آدمی چاهی است که همیشه تنهایی در آن تکرار می شود .
اگر بر متفکران جهان ، که نامشان را جاوید می سازیم ، بر قهرمانان و نوابغی که به نیروی مغز خود بر ما حکومت می کنند ، بر این نامهای بلندی که در آفاق حیات ما می درخشد بنگری ، خواهی دید که چون چشم جهانیان را مشعل آسا به انوار بی دریغ خود خیره کردند ، به گور سرد رفته اند تا در سایه ی آرامش آنجا اندکی بیاسایند.
این سپهر بلند که به آلام و رنجهای ما آگاه است، بر ایام عبث و پرآوای حیات ما به چشم ترحم می نگرد و هر بامداد ، سپده دمان ما را به اشکهای خود می شوید .
خداوند در هر گام راهنمای ماست و بدان چه ما خود هستیم دلالت می کند .
فرزند عزیز ، از وجود اولاد آدم و از هرچیز این خاکدان حقیقی بر می خیزد و آن حقیقت پاک که بایدبا آن هماهنگ شویم و هر صاحبدلی بدان می تواند رسید ، این است : دشمنی نباید کرد و دوست می باید داشت، و گرنه از همه چیز ناخرسند و نالان باید بود
از اشعار ویکتورهوگو)

۱۳۸۵ اسفند ۲۲, سه‌شنبه

خودت باش

از آنجا که به سختی زندگی اش را تجربه کرده ،
سبزه ی خشک همچنان کسی را که می گذرد ،فرا می خواند
گل ها به سادگی گل می کنند ،و این کار را ه بهترین نحو ممکن انجام می دهند .
از آنجا که هیچ کس گل سوسن سفیددره را نمی بیند ،نباید به کسی توضیحی بدهد :
او فقط برای زیبایی زندگی زندگی می کند .
ولی ، انسانها نمی توانند با " تنهایی " سر کنند .
اگر گوجه فرنگی ها بخواهند خربزه باشند به چیزی مسخره مبدل می شوند .
من واقعاٌ شگفت زده می شوم که انسانهای بسیاری خود را مقید می سازندمی خواهند کسی باشند که نیستند :
مبدل شدن به یک چیز مسخره ، چه لذتی می تواند داشته باشد ؟
لازم نیست وانمود کنی که قوی هستی ،نباید همیشه نشان دهی که همه چیز دارد خوب پیش می رود ،
نمی توانی نگران آنچه که دیگران فکر می کنند ،باشی .
اگر حس کردی لازم است ، گریه کن :خوب است تا آخرین قطره ی اشک گریه کنی ( چون فقط آن موقع است که خواهی توانست به سوی خندیدن باز گردی )
میتسوئو ایدا (1924 – 1991 )از نوشته های پائولوکوئیلو





۱۳۸۵ اسفند ۲۱, دوشنبه

با عشق آزاد بودن


لحظاتی وجود دارند که می خواهیم به کسانی که دوست داریم کمک کنیم ،
با این حال نمی توانیم هیچ کاری انجام دهیم :
شرایط این اجازه را به ما نمی دهد تا به هم نزدیک شویم ،
یا اینکه شخصی در هر حالت همبستگی و حمایت ، سرکش ظاهر می شود .
آن زمان ، برای ما چیزی نمی ماند مگر عشق .
در لحظاتی که همه چیز بی فایده به نظر می رسد ، هنوز می توانیم عشق بورزیم ؛
بی آنکه در انتظار پاداش ، معاوضه و تشکر باشیم
اگر بتوانیم این گونه عمل کنیم ، نیروی عشق شروع می کند به تغییر دادن عالم اطراف ما .
زمانی که آن انرژی ظاهر می شود ، همیشه قادر است کار خود را به انجام رساند .
آنری درومون می نویسد :
« نه زمان و نه قدرت اراده ، انسان را تغییر نمی دهند . عشق است که او را تغییر می دهد »
.به هر حال ، من آموخته ام که عشق در چیزهای کوچک وجود دارد
و در رفتارهای بی اهمیت ما تجلی می یابد .
و این است آن دلیلی که ما باید همیشه آن را در ذهن خود داشته باشیم ،
چه آن زمانی که واکنشی از خود نشان می دهیم ،
چه آن زمانی که از واکنش دادن پرهیز می کنیم .
گوشی تلفن را برداریم و آن کلمات محبت آمیزی را که نگفته ایم بر زبان آوریم .
در را باز کنیم و هر کسی را که به کمک ما احتیاج دارد ، به داخل دعوت کنیم .
یک کار را بپذیریم. یک کار را رها کنیم .
تصمیماتی را که تا به حال به بعد موکول شده اند بگیریم.
برای اشتباهاتی که مرتکب شده ایم و ما را عذاب می دهند ، عذرخواهی کنیم .
حق را طلب کنیم .
با گل فروشی مراوده داشته باشیم ، این مغازه ای است که خیلی بیشتر از مغازه ی جواهر فروشی ارزش دارد .
وقتی شخص مورد علاقه ای از ما دور است ، صدای موسیقی را بلند کنیم
و وقتی نزذیک است ، صدای آن را کم کنیم .
« بله » و « نه» گفتن را بلد باشیم ،
چون عشق با تمام انرژی انسان رو در رو می شود .
ورزشی را انتخاب کنیم که بتوان با آن دو نفری تمرین کرد .
هیچ فرمولی را دنبال نکنیم ،
حتی آن فرمول هایی را که در این پاراگراف نوشته شده است ؛
چون
عشق نیاز به خلاقیت دارد .
و زمانی که هیچ یک از تمام این ها ممکن نشد ،
وقتی فقط انزوا باقی ماند ،
به عنوان یک خواننده ، این داستان را به خاطر بیاور و برای من بفرست .
یک گل سرخ ، روز و شب در آرزوی همنشینی زنبورها بود ، اما هیچ زنبوری نمی رفت روی گلبرگ های او بنشیند.به رغم این موضوع ، گل همچنان رؤیابافی می کرد : در شب های طولانی ، هزاران زنبور را مجسم می کرد که در آسمان حلقه زده اندو پایین می آیند و با محبت او را می بوسند .به واسطه ی این رؤیا ، می توانست تا فردا صبح دوام آورد ، زمانی که با نور آفتاب دوباره از هم باز می شد.
یک شب ، ماه که با تنهایی ای که او را رنج می داد ، آشنا بود ، از گل سرخ پرسید :
« از انتظار کشیدن خسته نیستی ؟ »
- شاید چرا . اما باید به مبارزه ادامه دهم .
« چرا ؟ »
- چون اگر باز نشوم پژمرده می شوم .
در لحظاتی که تنهایی هر زیبایی ای را نابود می کند ، تنها راه دوام آوردن ، آزاد ماندن است .
( از کتاب مثل رودخانه روان نوشته پائولوکوئیلو)

۱۳۸۵ اسفند ۲۰, یکشنبه

غنیمت

از لحظه به لحظه زندگی کردن گریزی نیست.
باید هر لحظه را چنان زندگی کنی که گویی واپسین لحظه است.
پس وقت را در جدل، گلایه و نزاع تلف نکن.
شاید لحظه بعد حتی برای پوزش طلبی در دست تو نباشد
You have to live moment to moment , you have to live each moment as if it is the last moment. So don,t waste it in quarreling, hn nagging or in fighting.
Perhaps you will not find the next moment even for an apology.

فایل یادگیری الکترونیکی

دکتر اسفندیار اختیاری معاونت پارک علم وفناوری یزد جزوه الکترونیکی درباره آموزش الکترونیک تهیه و تنظیم نموده اند که شما نیز می توانید از آن استفاده نمایید. دوستان عزیز توجه خواهند داشت که مسلما آموزش الکترونیک در آینده نزدیک نقش مهمی را ایفا خواهد نمود.
لینک دنلود :در انتهای صفحه پس از پایان شمارش می توانید لینک دنلود را ببینید.

۱۳۸۵ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

نكته اساسى

.نكته اى كه تاكنون به آن اشاره نشده است و علماى تعليم و تربيت از آن غفلت دارند, موضوع ايمان است .بـدون ترديد هر بشرى به پناهگاه روحى احتياج دارد,تا در پناه آن به روان خود آرامش بخشيده , از نگرانى ها, نوميدى ها, دلهره ها, اضطراب ها,تشويش ها و حتى خودكشى ها رهايى پيدا كند.ايمان به مبد و معاد به انسان آرامش روحى مى بخشد و اورا در برابر شكست ها و حوادث خردكننده , اميدوار مى سازد و راه پيروزى و سربلندى رابه روى او مى گشايد.وظيفه معلم است كه ـعملادرس ايمان را به نوآموزان بدهد و آنها را از عقايد پوچ و خرافى و بى بند و بـارى و بـى ايـمـانى دور سازد, تا در آينده دچارشرارت , دزدى , چاپلوسى , خودفروشى , خيانت , نوميدى و... نگردند و از پناهگاه روحى برخوردار باشند و همه جا براى جامعه خود خدمتگزارى امين و دلسوز بوده , خدا را حاكم بر كردار, گفتار و پندار خود بدانند.تـصديق مى كنيد كه بسيارى از بى عفتى ها, عربده كشى ها, چاقوكشى ها, دزدى ها, خيانت كارى ها معلول نبودن روح ايمان يا ضعف ايمان در جامعه است .چـرا نـبـايـد از تـيـغه فسادناپذير عدالت آسمانى , براى استقرار اصول اخلاقى و شرف و فضيلت و آدمـيـت استفاده كرد؟
و بهتر و مفيدتر اين كه ,اين كاراز دبستان ها و دبيرستان ها به دست معلمان وظيفه شناس و خداترس آغاز شود.
بحار الانوار, ج104 ,ص 95,سفين;127;رذچ&البحار,ج2 ,ص 684.

۱۳۸۵ اسفند ۱۴, دوشنبه

باور های معلمی

باور کردن این که دنیای امروز به شهروندانی برخوردار از :
مغزهای پر ( معلومات روز )
دست های توانمند ( استفاده درست از فناوری )
و دل های نرم ( مهربان ) ، نیاز دارد
باور کردن اینکه شوخ طبعی از ضرورت ها و شرایط موفقیت در تدریس مؤثر است .
- باور کردن اینکه تربیت معلم ، مقدم بر تربیت محصل است .
باور کردن اینمه اولیای دانش آموزان ، نخستین تعیین کنندگان چند و چون زندگی و یادگیری دانش آموزان ، در سراسر زندگی هستند -
باور کردن اینکه تربیت مادران و پدران ، بر تربیت فرزندان مقدم است .
باور کردن اینکه سلامت بدنی و عاطفی ، نخستین شرط ضروری موفقیت معلم است .
مطالعات نشان داده اند که کودکان و نوجوانان در مدارسی بهتر یاد می گیرند که معلمان آنان احساس کنند :
مورد احترام اند •
با همکاران ، جامعه و جهان مرتبط اند .
- باور کردن ضرورت اشتاق و مهارت کار کردن با دیگران
- باور کردن اینکه تغییر دادن دیگران ، بدون تغییر دادن خویشتن ، غیرممکن است .
- باور کردن ضرورت حساسیت دریافت افکار نو و یافته های علمی نو و بحث و گفتگو با دیگران درباره ی آنها
- باور کردن اینکه معلم شناگر است ، نه شناور .
- باور کردن ضرورت توانمندی و مهارت اظهار نظر و بیان روشن افکار خویش به دیگران
- باور کردن اینکه " لبخند ، پلی میان دل معلم و دل محصل است " .
- باور کردن اینکه موفقیت در حرفه ی معلمی ، مستلزم عشق ، جرأت ، ایمان ، امید ، اعتماد و اعتدال است
- باور کردن اینکه تربیت ذهن بدون تربیت عواطف ، اصلا تربیت نیست .
بدیهی است که این گونه باورها ، بهترین و روشن ترین معیارهای سنجش چند و چون کارکرد مراکز تربیت معلم است .به این معنا که معلمان برخوردار از این باورها را در مراکزی می توان تربیت کرد که مدیران و استادان آنها ، از این باورها و مغزهای پر ، دستهای توانمند و دل های نرم ( مهربان ) برخوردار باشند .بدیهی است که مدنیت یک جامعه به تعداد معلمان فرهیخته و شایسته آن بستگی دارد .پس پرداختن ویژه به مدارس و معلمان ، بدون کمترین استثنا و تردید ، پرداختن به انسان در حال و آینده است ؛
زیرا
فقط معلمان شایسته می توانند شهروندان شایسته تربیت کنند .
از این رو ، سرمایه گذاری در گسترش و بهسازی مراکز تربیت معلم ، در واقع ، سرمایه گذاری در بهبود زندگی همگان است
.
منبع : دکتر علی اکبر شعاری نژاد ، مجله رشد معلم ، بهمن 85 ، دوره25

۱۳۸۵ اسفند ۱۳, یکشنبه

بیایید نخست خود را تربیت کنیم !

اگر مادرى كنار گاهواره طفل شب ها بيدار مى نشيند و او را خفتن مى آموزد
,اگر دست طفل را مـى گـيـرد و اورا پـابـه پا مى برد تا شيوه راه رفتن رابياموزد,
اگر يك حرف و دو حرف بر زبان او مـى نـهـد تـا سـخن گفتن به او ياددهد,
و سرانجام اگر طفل هستى خود را از هستى او مى داند وشعارش اين است كه تا هستم و هست , دارمش دوست !
همه از بركت عواطف است .
اگـر كـاشـفين بزرگ به قعراقيانوسها و فراز آسمانها سفرمى كنند,
اگر دانشجويى براى آزمايش دارويـى كه كشف كرده است , جان خود را در معرض خطرقرارمى دهد و اثر آن را روى بدن خويش آزمايش مى كند,
اگر قهرمانان براى سرفرازى و نجات ملت خويش , فداكارى و جانبازى مى كنند,
اگـرانـسـان دوسـتـان بـزرگ و مـنـجيان فناناپذير عالم انسانيت , از نيروى استقامت , بردبارى , فداكارى و نوع دوستى برخوردارند, همه آنها مديون نيروى شگرف حيات عاطفى هستند.
همين عاطفه است كه رهبران بزرگ آسمانى را براى نجات بشر به فداكارى واداشت
.امـام حـسـيـن (ع ) بـراى همين عشق به حق , از صميم قلب جانبازى و فداكارى كرد و نام نيكش جاودانى شد.
سـربـازان رشيدى كه در ميدان هاى جنگ , تيرهاى دشمن را به جان خود مى خرند و جان خود را براى آسايش هموطنان از دست
مى دهند, همه مديون عواطف هستند.
اكـنـون كـه تا حدودى به اهميت نقش عواطف پى برديم , خوب است در مساله تربيت اطفال تـجـديـد نظركنيم و
به قول ويل دورانت : نخست خود را تربيت كنيم , سپس به تربيت كودكان خود بـپـردازيـم
زيـرا تـا خـود ما ازتعادل عواطف برخوردارنباشيم و حيات عاطفى ما سالم و نيرومند نباشد,نمى توانيم در مساله تربيت اطفال كامياب شويم .
در حقيقت ما هرچه هستيم كودكان ما همان خواهند شد
ويل دورانت مى گويد: كودكانت را به من بنما, تا بگويم چكاره هستى

همچو درخت

ما و تو ای رفیق به گلزار زندگی
همچون درخت های پر از برگ سایه خیز مأوا گرفته ایم
این روزها که می گذرد با شتاب باد
برگیست کز نسیم برباد می رود
وز بادهای سخت پرآشوب روزگار
بر این درخت غمزده بیداد میرود
این برگ سبز بر تن او جاودانه نیست
روزی رسد که قامت این بینوا درخت از برگها تهیست ، وز تندبادها
جز دستهای لاغر و بی برگ شاخه ها هرگز نشانه نیست
ای دوست ، ای رفیق ، تا بر تن تو پیرهن سبز برگ هست
در سایه های خویش ، آسودگی به خاطر هر رهگذار بخش
پاییز پیش روست ، تا برگ تو ، به مرگ ، به یغما نرفته است
در سایه ای مهر ، برخستگان ، شکفتگی نوبهار بخش
سنگت اگر زنند ، بخشنده باش و همچو درختان میوه دار
بس میوه ها بر آنکه کند سنگسار بخش !
(از کتاب مرا صدا کن از مهدی سهیلی )

۱۳۸۵ اسفند ۱۱, جمعه

نقش عاطفه

روان شـنـاسـان براى اين كه نقش عواطف را به دقت بررسى كنند و فوايد و آثار عواطف را به خوبى كشف نمايند, دودسته دانشجو را به طور جداگانه دردرس مخصوصى آزمايش كردند.ايـن دو گـروه , از لحاظ استعداد و معلومات در يك رديف بودند, ولى به يك دسته آنها گفته شد كـه اگر از عهده امتحان برآيند, مزايايى به آنهاداده خواهدشد و به دسته ديگر هيچ نگفتند, بررسى نـتـيـجـه آزمـايـش نشان داد كه دسته اول , كاملا در كار خود موفق شده اند و دسته ديگر در كار خودشكست خورده اند
ايـن آزمايش ثابت كرد كه حتى در كارهاى علمى نيز عاطفه , نقش مهمى را به عهده دارد و بدون دخالت عواطف , دانش آموز و دانشجو نمى تواند دركار خود پيشرفت كامل كند.روى هـمـيـن اصل است كه بايد دانش آموزان و دانشجويان درانتخاب رشته تحصيلى و شغل ,آزاد گـذاشـتـه شـونـد تا هر رشته و هر شغلى را كه مايلند وبه آن دلبستگى دارند, براى خود انتخاب كنند, دراين صورت مى توانند در كار خود پيشرفت نمايند و به مقصود برسند, اما اگر رعايت ذوق و سـلـيـقـه آنـها نشود و رشته تحصيلى و شغل , بر آنها تحميل شود در نيمه راه از كار مى افتند و شكست مى خورند تنها عاطفه .
بر حسب ظاهر ما هستيم كه در راه تكامل علمى , صنعتى , اقتصادى , اجتماعى و اخلاقى كوشش و تـلاش مـى كنيم , اما در حقيقت , تنها نيروى فناناپذير و سرشار عواطف است كه منشا اين همه آثار درخـشان مى شود,
آرى بيستون را عشق كند و شهرتش فرهاد برد!
يكى ازنويسندگان مى نويسد: بـسـيـارى از مـردم , كـليه عوامل و وسايل موفق شدن را, از قبيل جوانى , سلامتى , انرژى , سواد و هرچه لازمه پيشرفت است , دارند ولى ازآنها بهره بردارى نمى كنند.انگيزه اى براى تلاش و شروع به فعاليت ندارند, زيرا هدفى ندارند.
نمى دانند از كجا شروع كنند و به كجا برسند.جرقه اى لازم است تا آتش اشتياق آنها شعله ور شود و آنها را به سوى موفقيت و كاميابى پيش براند.يـكـى از بهانه هايى كه امروز مدشده , اين است كه مى گويند: وقت كم است ! و با گفتن اين جمله به دنبال كار كمتر و پول بيشتر مى روند.از قـبول مسئوليت و به كار بردن هوش و ابتكار, پرهيز مى كنند و به جاى آن , تمام راه مساعى خود را صرف تفريح و گردش و خوشگذرانى مى نمايند
راه ورسم زندگى , ص 171

۱۳۸۵ اسفند ۹, چهارشنبه

عشق ورزیدن

وقتی به خود عشق می ورزی ، احساس می کنی که مردم بسیار و بسیاری را دوست می داری .
و آرام آرام این فضای دوست داشتن سایرین حجیم و حجیم تر می گردد .
روزی ناگهان در خواهی یافت که تمام هستی را در این فضا جا داده ای .
Once you are in love with your self you start feeling in love with many many people , and by and by that space becomes bigger and bigger. One day you suddenly find that the whole of existence is included in it.

تا توانی دلی به دست آور

در دنیا هیچ چیز جز محبت ، راه هموار نمی کند .
به جرأت می توانم بگویم اگر من در دوران تحصیلم ، حتی کمی از جرعه ی محبت اولیای دبیرستان و یا تربیت معلم را نوشیده بودم ، مسیر زندگی و تحصیلات عالیه ام به کلی با الان تفاوت داشت ، شاید تقدیر من چنین بوده و خدا را نیز در همه حال شاکرم که همه جا مرا مورد لطف و رحمت بی پایان خود قرار داده و می دهد حتی اگر از طرف جامعه ( مدرسه ، ادارات آموزش و پرورش ، و حتی همکاران ) مورد بی مهری قرار گرفته باشم . چرا که دیده ام عاقبت کسانی را که به راحتی حق مرا پایمال کرده اند و خدا در حق من محبتی والاتر ادا کرده است !
در تربیت معلم که باید معلمان آماده شوند تا بتوانند نسل آینده ای را تحت تعلیم آنها پرورش نیز می یابد ، همه چیز به معلمان یاد داده می شود به جز عشق و محبت مادرانه و پدرانه نسبت به دانش آموزان ! !
مگر می شود بدون آنکه دوست داشت ، آموزش داد و تربیت کرد ؟؟
چرا باید همه جا پارتی بازی باشد ؟
چرا باید بچه ی همکار یا .... در مدرسه یا .... از همه بالاتر باشد ؟
مگر بچه ای که یتیم است یا پدر و مادرش کارگر و کشاورز و ... هستند نباید از جانب ما خیالش راحت باشد تا حقش پایمال نشود ؟؟
پس اگر کاری از دستتان بر می آید و می خواهید در حق خلق خدا محبتی نمایید هیچ چیز خدا را در نظر نگیرید و چنان عمل کنید که فقط خدا راضی باشد
.
علی (ع) عازم یمن بود که پیامبر بزرگوار به او فرمودند : اگر به وسیله ی تو خداوند فردی را هدایت کند ، ارزش این کار از کره ی خاکی که آفتاب برآن می تابد ، بیشتر است .

۱۳۸۵ اسفند ۶, یکشنبه

مقدمه


به نام خدای داناییها

موضوع فراخوان پرسش مهر امسال مرا برآن داشت تا با نوشتن تجربیات و خاطراتی تلخ و شیرین از دوران دانش آموزی خود تا حال که شانزده سال است به هنر معلمی با عشق مشغولم واین خاطرات ، بسیار به موضوع پرسش مهر که از طرف مقام ریاست جمهوری مطرح شده و آن، نقش محبت و مهرورزی در فرایند تعلیم و تربیت است مربوط است و شاید روزی معلمان و دبیران و استادان گرانقدر من در دوران تحصیلم از آمادگی تا دوره ی فوق لیسانس که افتخار شاگردیشان را داشته ام و همچنین عزیزانی که در دوران معلمی ام چند سالی را با من درس داشته و یا معاون آموزشی آنها بوده ام با خواندن این مطالب یادی از این حقیر بنمایند و بتوانم دوباره از چشمه محبت قلبی تک تک آنها، جام درونم را لبریز از عشق بدانها نمایم

گفتمش با غم هجران چه کنم ؟
گفت بسوز
گفتمش چاره ی این سوز بگوی ؟
گفت بساز